آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم | ||
یکی از بزرگترین خسارت ها در سطح ملی ما عدم ثبات مدیریتی است . معدل خدمت یک مدیر در یک موسسه یا سازمان و وزارت خانه ها خیلی کمتر از معدل جهانی است . زمانی که مدیری به یک سمت انتخاب می گردد ؛ حداقل باید چندین ماه برای آشنایی بیشتر و اشراف بر محل خدمت و مجموعه تحت مدیریت خویش صرف کند تابا جمع آوری اطلاعات ضروری بتواند برنامه مناسبی را تدارک ببیند . رسم بر این است که افراد با تخصص مناسب در مدیریت ها انتخاب شوند . ولی متاسفانه در کشور عزیز ما مدت زمانی است که تعهد جای تخصص را گرفته و هر کسی با داشتن رابطه مناسب و قوی در هر پستی بکار گمارده می شود . اگر منصفانه قضاوت کنیم حتی نابغه ها هم نمی توانند در رشته ای که تخصص اش را ندارند موفق عمل نمایند چه رسد به افراد عادی و معمولی . حال پس از انتخاب یا بهتر بگویم انتصاب افراد بر پست های مهم با تغییر یک وزیر به تعداد چندین اتوبوس پر از کارمندان و مدیران عوض می شوند . و تجربه اندوخته شده توسط مدیران قبلی صفر شده و جای خود را به افراد تازه کار ؛ نا بلد و در بسیاری موارد بدون تخصص و تجربه لازم می دهند . در واقع مدیریت در آن سازمان یا وزارتخانه صفر شده و باید تمامی مراحل و راههای رفته از نو تکرار شوند . دو ماه پیش جهت کار اداری به آموزش و پرورش یکی از نواحی شهرمان رفته بودم در تابلوی بزرگی مدیران اداره اموزش و پرورش آن ناحیه با عکس و رشته تحصیلی و مدت زمان مدیریت شان نصب شده بود . جالبرین موضوع برای من این بود که هیچکدام از مدیران سابق از تخصص لازمه برخودار نبودند . بیشتر از دبیران معارف اسلام و غیره مدیره شده بودند . مدت زمان مدیریت این همکاران هم از موضوعات جالب دیگری بودند بیشتر مدیریت به مدت دو سال و شش ماه بود و کمترین شان حدود ده ماه . با دو سال یا ده ماه کدام مدیری می توان برنامه ریزی کند تا مدیریت اش بهره ور گردد. این مسئله یعنی مدیر از روز اول انتخاب یا انتصاب به فکر شمارش روزهاست . و قادر نخواهد بود تا تغییری در زیر مجموعه خود ایجاد کند . نمی تواند موجبات پیشرفتی در آن سازمان یا مجموعه شود. انتخاب مدیر اگر با اصول درست باشد و زمان کافی به مدیر داده شود آنوقت جامعه آثار مثبتی را شاهدش خواهد بود . در غیر این صورت همین می شود که هست . [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 7:53 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
چندین سال است که مبلغ دزدی ها سر به فلک کشیده و جالب ترین مسئله در رابطه با این دزدی ها این است که وقتی در بالا سیاست مداران با هم به مشکل بر می خورند از دزدی ها هم پرده برداری می شود. برخی از این دزدی ها بعد از چندین سال اعلام می شوند . جالب تر از مبلغ یا مقدار دزدی این است در زمان اعلام هم مراعات حال دزدان بدقت لحاظ می شود . مثلا روزنامه ای که آنرا اعلام کرده جرات نوشتن نام و نام خانوادگی دزدان را ندارد . گاهی به ذهن خواننده روزنامه این مطلب خطور می کند که دزدان در سرزمین ما از جایگاه خطیری برخوردارند . فرض کنید اگر روزنامه ای جرات و جسارت اعلام کامل جزئیات مسئله داشته باشد به جای دزد مسئولین روزنامه مورد پیگرد قرار می گیرند . درست بر خلاف کل دنیا . در سایر ممالک اگر روزنامه ها و خبرگزاری ها نبودند همین دزدی ها در آنجا هم رخ می دادند. ولی در کل دنیا از افشاگری دزدی و تخلف و تقلب تقدیر می شود تا عمل ننگین یک عده باعث بی اعتباری یک مجموعه نشود . اگر در بانکی دزدی شود بطور حتم کار یک نفره یا دو نفره نیست بایستی عده ای با برنامه ریزی دقیق در طی مدت زمانی طولانی این طرح را پیاده نمایند . حال بعد از افشاگری آبرو و حیثیت کل کارمندان آن شعبه و در نهایت اعتبار کلی آن بانک زیر سئوال است . اگر نظارتی باشد بلافاصله دزدان دستگیر و با اعلام اسامی آنان می توان از تکرار چنین عملی جلوگیری نمود . وقتی اسامی دزدان اعلام نمی شود و با کش دادن مسئله آنرا از یادها می برند باید به منابع نظارتی این تشکیلات شک کرد . بیایید ما هم مثل سایر کشورها پشتیبان افشاگران باشیم و به جای دزدان افشاگر را تنبیه نکنیم . [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 7:50 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
صاحب نظران اقتصادی می گویند برای فهم بهتر تورم ؛ باید تورم ماه خرداد امسال را با ماه خرداد سال گذشته مقایسه کرد نه اینکه با آمار تورمی غلط مردم را نقره داغ کنید . میزان و مقدار واقعی تورم را از من بازنشسته بپرسید . یا از پدری که در بدر دنبال کار است ولی پیدایش نمی کند باید پرسید . یا از مادری که سرپرست سه فرزند خرد سال است و بدون هیچ درآمدی . باید از جوان تحصیل کرده ی که بیکار هست و هر روز خدا با شرمندگی از پدرش پول تو جیبی می خواهد پرسید . تورم با آمار غلط دادن نه کم می شود و نه دردی از مردم را دوا می کند . برخی از صاحب نظران اقتصادی از کوچک شدن سفره فقرا می گویند . مگر سفره ای هم مانده تا کوچک شود . جناب رئیس جمهور با این تیم اقتصادی نمی شود با تورم رو به رشد هر روزه جنگید و موفق شد بهتر است فکر دیگری کنید . شما باید از تمامی اقتصاددانان ایران و حتی از صاحب نظران جهانی کمک بگیرید . من مخالف ورزش نیستم که هیچ خیلی هم برای ورزش جوانان ایرانی ارزش قائیلم ؛ چطور برای موفقیت یک تیم ورزشی آنهمه هزینه می شود ولی برای درمان این درد چندین ساله از مشاوران و استادان صاحب نظر کمکی دریافت نمی کنید . بهتر است با مشورت اقتصاددانان تیمی از همه آنان تشکیل دهید تا چاره کار را به شما نشان دهند . شما که برای هر امری یک کمیته تشکیل می دهید . بهتر است همین امروز دستور تشکیل یک کمیته اقتصادی قوی را صادر نمایید . امیدوارم هر چه زودتر به اینکار اقدام نمایید . [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 7:49 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
علی میرزامحمدی
جامعه ایران در پاسخ به سوال کلیشهای «علم بهتر است یا ثروت» پیش از این پاسخهای متفاوتی داده است. اما شالوده اساسی این پاسخها بر این مبتنی بوده است که حتی اگر ثروت در زندگی کارایی بیشتری داشته باشد و لذت زندگی بهتر را برای افراد جامعه فراهم کند، با این همه، معبر اصلی ثروتمند شدن، کسب دانش و فراگیری شیوههای درست صرف ثروت در راه خوشبختی خود، خانواده و حتی دیگران است. اما به نظر میرسد این ارزش دیرین جامعه ایران، در نگاه بخش مهمی از جامعه در حال واژگونی است. به این معنا که نهتنها بخش مهمی از جامعه، دانش را معبری برای کسب ثروت تلقی نمیکند، بلکه حتی این فکر در اذهان آنها شکل گرفته که ثروت معبری برای کسب مدارک علمی و بهرهگیری از مزایای اجتماعی آن مانند وجهه و جایگاه اجتماعی است. دیگر برای آنها داشتن استعداد، رغبت و علاقه تحصیلی اهمیت چندانی ندارد و آنچه اهمیت کلیدی دارد راههای میانبر برای رسیدن به مزایای مادی و وجهه و جایگاه بالای اجتماعی است. این واژگون شدن ارزش دانش در رقابت با ثروت، آثار اجتماعی عمیقی بر جامعه ایران به همراه دارد که به برخی از مهمترین آنها میپردازیم: پولی و مادی شدن جامعه ایران: با تنزل کیفیت زندگی ایرانیان و سقوط بسیاری از طبقات میانه به طبقات پایین، جایگاه اجتماعی اقشاری که این موقعیت، وابستگی شدیدی به تحصیلات و دانش آنها دارد، تنزل کرده است. این مساله به تشدید تفکر مادی در جامعه ایران دامن زده است. افزایش جرایم مبتنی بر جستوجوی راههای میانبر کسب ثروت: با واژگونی ارزش دانش در رقابت با ثروت، افراد جامعه برای رسیدن به ارزشهای مادی در حال رقابت هستند. در نتیجه جستوجوی راههایی میانبر برای دست یافتن به ارزشهای مادی دغدغه بخش مهمی از اقشار جامعه به ویژه جوانان شده است. نتیجه خواسته یا ناخواسته این تقلاها، افزایش احتمال ارتکاب به جرایمی است که این میانبرها را در اختیار افراد قرار میدهد. تضعیف نظام آموزشی و رنگ باختن کشف استعدادهای تحصیلی: وقتی جامعه، ارزش چندانی برای دانش در مقایسه با ثروت قایل نشود، نظام آموزشی تضعیف خواهد شد. این مساله هم با تضعیف انگیزه دانشآموزان، و اولیای آنها در ارتباط است و هم با انگیزه معلمان و کارگزاران نظام آموزشی. کاهش علاقه برای حضور در کلاسهای درس و علاقه به تعطیلیهای خودسرانه مانند هفتههای پایانی اسفند، عدم حضور بیشتر دانشآموزان پایه دوازدهم در کلاسهای درس، افزایش ترک تحصیل و بازماندههای تحصیلی در مقاطع مختلف، افزایش ازدواج در سنین پایین برای دختران (کودک همسری) و کاهش انتخاب رشته در میان داوطلبان کنکور و خالی ماندن ظرفیت بسیاری از رشتههای دانشگاهی از تبعات و نتایج سوء این واژگونی ارزشی است. آثار این آسیب را به شکلی دیگر در نظام آموزش عالی نیز میتوان مشاهده کرد. این واژگونی ارزشی موجب رنگ باختن کشف استعدادهای تحصیلی و کنار گذاشتن آنها برای دست یافتن به ارزشهای مادی شده است. در نتیجه تمایل به رشته ریاضی فیزیک در دبیرستانها و رشتههای فنی - مهندسی و علوم انسانی و رشتههای دانشگاهی که آینده شغلی آنها در هالهای از ابهام قرار دارد به شدت کاهش یافته است. این اختلال در نظام استعدادهای تحصیلی در آینده نزدیک، کشور را در تامین نیروی انسانی با انگیزه، دچار مشکلات جدی خواهد کرد. تنزل جایگاه اجتماعی معلمان و اساتید دانشگاه: واژگونی ارزش دانش در مقایسه با ثروت، در تنزل جایگاه اجتماعی معلمان و اساتید دانشگاه تاثیرات عمیقی داشته است. به تجربه ثابت شده جوامعی که جایگاه معلمان و اساتید دانشگاه را حفظ نکنند، نظام ارزشی آنها به تدریج متلاشی خواهد شد؛ چرا که اشاعهدهنده مشروعیت این نظام، معلمان و اساتید هستند. با تضعیف جایگاه و کاهش انگیزه، این قشر به جای پاسبانی از ارزشهای اجتماعی به پرسشگران و تردیدکنندههای این نظام ارزشی تبدیل خواهند شد. این تردید و پرسشگری از کل بدنه نظام آموزشی به جامعه سرایت خواهد کرد و کلیت آن را با تهدید مواجه خواهد کرد. جستوجوی دلایل واژگونی ارزش دانش در رقابت با ثروت، نوشتاری دیگر میطلبد. اما بازاندیشی جامعه ایران در پاسخ به پرسش کلیشهای اما مهم «علم بهتر است یا ثروت» متاثر از تحولات عمیق دهه اخیر است. تحولاتی که بهزعم تصمیمسازان، سیاستگذاران و سیاستپیشههای کلان کشور گامی در جهت حفظ ارزشهای اجتماعی جامعه ایران بوده است؛ اما مسیری معکوس و عواقب بسیار نگرانکنندهای برای ایرانیان رقم زده که نتیجه آن آغاز دومینو سقوط و واژگونی ارزشهای اجتماعی است [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 7:46 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
مرتب کتاب خواندن، آدمی را از هیجان، توهم، عصبانیت، بی انصافی، حسد، دروغ گویی، دورویی، بی صداقتی، ناجوانمردی، دمدمی مزاجی، غلّو، حرص، خود محوری، خود حق پنداری، بی حوصلگی، بی نظمی، حیله گری، احساساتی بودن و ده ها آفتِ پیشرفت دور می کند. کتاب خواندن، فرد را دقیق ترو تحلیلی ترمی کند. آدمی هر چقدر بیشتر مطالعه کند، کمتر حرف می زند. البته در هر کشوری ممکن است این بیماری ها وجود داشته باشد: اما ساختارها باعث می شوند که افراد در صحن? اجتماعی بیاموزند که حرفه ای عمل کنند و نارساییهای شخصیتی خود را کنترل و مدیریت کنند. چالش عظیمی پیش روماست که چگونه با Factو Objectivity فکر، سنجش و قضاوت کنیم. دکتر مجمود سریع القلم [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 7:44 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
برای گفتگو حداقل وجود دو نفر الزامی است ؛ نه اینکه یک نفر متکلم وحده شده و هر چه را دوست دارد بگوید . مثلا اعلام شده بود که رئیس محترم دولت در صدا و سیما می خواهد با ملت گفتگو کند . ایشان آمدند و هر چه آمار غلط و نادرست بود تحول ملت داد و رفت !!! وقتی ایشان می گویند تورم کاهش یافته همه ما می دانیم که بر عکس هر روز نه هر ساعت تورم افزایش می یابد . پس با آمار جناب رئیسی چه کنیم ؟ چرا افرادی که مسئول تهیه آمار هستند .آمار غلط می دهند و ایشان را در چشم ملت خار می کنند ؟ چرا ایشان از مشاوران کاردان و صادق بهره نمی گیرند . بقال سر گوچه می گفت : من از شنیدن حرفهای ایشان تعجب کردم ؛ چون هر روز که خرید می کنم کالا و اجناس هر روز گرانتر می شوند و کسی هم به داد این ملت مظلوم رسیدگی نمی کند . من خودم متاسفانه سیگار می کشم ؛ سیگاری که من استفاده می کنم قبل از عید 1402 قیمت اش یازده تومن بود در ظرف سه ماه شده چهارده تومن !!!! درست است که سیگار خوب نیست و من هیچ گونه بهانه و دلیلی هم برای دفاع ندارم . ولی دخانیات یکی از پر سودترین شرکت های دولتی است . خود دولت هم باعث گرانی و تورم است . اگر گفتگو به معنی صحیح خودش صورت بگیرد لازم نیست تا رئیس دولت در گفتگو ها شرکت کند . کافی است تا چند تن صاحب نظر در همین صدا و سیما هر شب حدود یک ساعت در موضوعات مختلف با هم گفتگو کنند . البته این کار یک شرط اساسی دارد و آن اینکه افراد دعوت شده نباید سنگ دولت را به سینه بزنند . بلکه بدون طرفداری از هیچ کسی واقعیت موجود جامعه را مطرح و به بحث و گفتگو بگذارند . به نظر می رسد که مسئولین ما از مطرح شدن مشکلات می ترسند و خیال می کنند که اگر چنین فرصتی به عده ای داده شود همه مشکلات را مطرح می کنند و جامعه را به آگاهی زیادی می رسانند . آنان فکر می کنند که ملت ما از بسیاری از مشکلات بی خبرند !!! ولی همه می دانیم که کودک پنج ساله هم بسیاری از مشکلات را بهتر از مسئولین می دانند . پس همه محرم هستند از چیزی نترسید . بگذارید این گفتگو ها صورت بگیرد . درست است که بیش از هشتاد درصد ملت از وضع موجود ناراحت و عصبانی هستند و شما مسئولین را در درجه اول مسئولیت ؛ شرایط فعلی مملکت می دانند . تا کی می خواهید مشکلاتی که شما درست کرده اید را به گردن دولت قبلی بیاندازید . دوسال از تحول دولت گذشته و شما هنوز هم از زیر مسئولیت خود فرار کرده و گناه را به گردن دیگران می اندازید .فقط همین یک فقره تورم را در نظر بگیرید . وقتی که دولت جناب روحانی مملکت را تحول شما داد تورم چند درصد بود حالا چند درصد شده ؟ بسیاری از اساتید دانشگاهی ؛ حقوقدانان ؛ دانشجویان و صاحب نظران مسائل اقتصادی دلشان به حال این وطن می سوزد و دوست دارند تا به حل مشکلات کمک کنند . ولی شما با خالص سازی با تعداد بقول یکی از افراد سیاسی یک اتوبوس نمی توانید همه مشکلات را حل کنید . اندکی فرصت به دیگران هم بدهید و از میز ریاست و صندلی مجلس خود هراسان نشوید بگذارید افراد کاردان بیایند و مسائل کشوری جمع وجور کنند . جرات و جسارت بسیار می خواهد که انسان به ضعف و نقصان خود اعتراف کند و مثلا بگوید که من شایسته استانداری فعال استان نیستم بگردید و فرد مناسبی را انتخاب کنید تا این ملت روی آسایش و رفاه ببیند . !! اگر جرات گفتگو در سطح ملی را ندارید لااقل در سطح استانی امتحان کنید . اگر نتیجه بخش بود آنرا به سطح ملی هم تسریع بدهید و اگر نتیجه بخش نبود شما هیچ ضرری از این بابت نکرده اید . [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 6:36 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
هزاران موضوع برای گفتگو در کشور ما وجود دارند؛ ولی من در این بخش به یکی از اصلی ترین مشکلات یعنی مهاحرت اشاره خواهم کرد . انتظار دارم تا دوستانی که این مطلب را خواهند خواند هم نظرات خود را بیان کنند تا گفتگوی صورت بگیرد . باید از یک جا شروع کنیم . زمان با سرعت عجیبی در حال گذر است و ما یعنی ملت ایران هر روز بیستر از روز قبل در زیر بار بدبختی و محرومیت قرار می گیریم . چاره کار ما در گفتگو با هم و با کل مردم جهان است . تا گفتگو نکنیم بسیاری از مشکلات راه حلی پیدا نخواهند کرد . امروز همه پزشکان متخصص ؛ اساتید معتبر دانشگاه ها ؛ سرمایه داران کلان ؛ دانشجویان نخبه در تمامی رشته ها ؛ پرستاران ؛ خلبانان ؛ مهندسان ؛ معماران ؛ هنرمندان و ...... یا مهاجرت کرده اند یا در حال مهاجرت هستند و اگر از دو دسته ذکر شده نباشند . حتما در فکر مهاجرت هستند . چرا ؟ و به چه علت این همه ؛ هم وطن ما دردسر آوارگی و بی وطنی و گذشتن از همه چیز و فرار به قربت را به جان می خرند ؟ اگر با آمار بخواهیم حرف بزنیم با اطمینان می توان گفت : که کشور ما در سطح اول جهانی فرار مغز هاست . شاید چند کشور دیگر هم چنین مشکلی داشته باشند اما نه به شدت ما !!! در اخبار شنیدم که بعد از جنگ روسیه با اوکراین حدود یک میلیون نفر از شوری مهاجرت کرده اند و مسیر بسیاری از آنها کشورهای اروپایی ؛ آمریکا و اخیرا کشورهای حوزه خلیج فارس هستند . مانند قطر و امارات عربی و عربستان با استخدام این افراد صاحب بهترین دانشمند روز جهان می شوند . مغز های ایرانی در سطح جهان شناخته شده اند و همه کشور ها آرزودارند تا مهاجران ایرانی کشور آنها را به عنوان مقصد نهایی خود انتخاب کنند . سه دهه قبل ما از وجود پزشکان هندی و پاکستانی و سایر ملل آسیایی استفاده می کردیم و این برای بسیاری از مردم ما واقعا دردآور بود تا اینکه فرزندان خودمان با کسب تحصیلات پزشکی سرآمد تمامی کشورهای جهان شدند و با کمال تاسف امروزه همه آنها قصد ترک وطن را دارند . هر استادی که از دست می دهیم هزاران دانشجو را از وجود علم و تحصیل غنی محروم می کنیم . هر مهندسی که راهی قربت شود ما را از داشتن طرحهاو پروژه ای عظیم وطنی محروم می نماید . با درآمد سد سال فروش نفت و گاز هم نمی توانیم چنین گنجینه های را فراهم کنیم . سرمایه و ثروتی که برای این افراد خرج شده قابل ذکر نیست . هیچ کس نمی تواند ارزش مادی برای یک عمل مغز و یا قلب را برآورد کند . کشور کوچک اسرائیل به خاطر تبحر پزشکان اش در جهان شهره شده و از همه جای دنیا برای عمل های سخت پزشکی به آنجا می روند . ولی تا امروز حتی یک پزشک هم از اسرائیل به جای دیگری مهاجرت نکرده و نمی کند . !!! ما چند سال باید صبر کنیم تا یک خلبان کارآزموده داشته باشیم . چند نفر در این کشور می توانند کتاب های بنویسند که در دانشگاه های دنیا تدریس شوند ؟ از دست دادن یک نخبه اقتصاد یک فاجیه است . ثروت و سرمایه افراد است که چرخهای تولید را به حرکت در میآورد و جوانان وطن را از بیکاری و سرگردانی به امید و نشاط می رساند . چرا کسی به فکر راه چاره نیست ؟ [ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/4/26 ] [ 6:35 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
در یکی از نوشتار های قبلی خود در مورد غابیین خدمت سربازی مطالبی را پیشنهاد کرده بودم . امروز و این بار طبق قول داده شده از طرف خودم موضوع را بیشتر توضیح خواهم داد . قبل از توضیح موضوع مورد نظرم قصد دارم تا توضیحی را خدمت دوستانی که این مطلب را خواهند خواند بدهم . اولا می دانم تعداد افرادی که به این وبلاک مراجعه می کنند زیاد نیستند و شاید دوستان فکر کنند که پس این نوشتار به چه دردی می خورد . من فکر می کنم که مسئله و مشکل جوانان وطنی کم نیستند .شاید موضوع مورد بحث شامل حال بسیاری از شما عزیزان نشود . ولی حتمن تعداد زیادی از خانواده ها درگیر این مشکل هستند که با یاآوری امثال من و شما شاید مسئولین به فکر چاره کار بیفتند . آمار دقیقی از غابیین خدمت سربازی ندارم . ولی از مشکلات افراد غایب تا حدودی آگاه هستم . و می دانم روزی دولت باید این مشکل را حل وفصل نماید . تلاش ما هم این است که این کار زودتر صورت بگیرد . غابیین نمی توانند به استخدام هیچ شرکت و سازمان و موسسه ای درآیند و شغل دایمی داشته باشند . پس از نظر کار و درآمد با مشکل بزرگی روبرو هستند . زمانیکه جوانی درآمد کافی نداشته باشد خواسته و نا خواسته برای کسب درآمد دست به کارهای درست و غلط بسیاری خواهد زد . بیکاری و بی پولی یک جوان بزرگترین نگرانی پدر و مادر و دیگر اعضای یک خانواد است . با گذشت زمان سن بالاتر رفته و از نظر ازدواج و تشگیل خانواده هم به مشکل دیگری بر می خورند . هیچ پدری حاضر نیست تا دختر عزیزش با جوان بیکار و بی پولی ازدواج نماید . در نیتجه این افراد با سن بالا هنوز ازدواج نکرده و مسئولیت خانواده خود را ندارند . هر سال بر تعداد این افراد افزوده می شود . وقتی با این جوانان گفتگو کنید ؛ هیچ امیدی به آینده خود ندارند و این واقعا نگران کننده تر از هر مشکلی است . افراد بدون هدف و بی امید و افسرده و پرغاشگر ؛ بی حوصله اکثرا روزها محصور در خانه در خواب هستند . برخی از این افراد چنان افسرده و غمگین هستند که حتی حوصله صحبت با پدر و مادر و دوستان خود را هم ندارند . افراد ثروتمند با هزاران دوز و کلک و با رشوه و پارتی بازی کارت پایان خدمت سربازی فرزندان خود را تهیه و در بهترین ادارات استخدام کرده اند ولی طبقات متوسط و فقیر منتظر هستند تا شاید دولت چاره کار کند . پیشنهاد بنده این است که حداقل دولت از اضافه خدمت این جوانان طی بخشنامه ای کاسته یا آنرا بصورت قسطی بفروشد . شاید انگیزه ای شود تا غابیین هم به خدمت اعزام شوند . دولت می تواند به بهانه یکی از اعیاد مذهبی از جمله تولد حضرت محمد ( ص ) از اضافه خدمت سربازی کم کند یا حتی ببخشد . این جوانان فرزندان این مملکت هستند . وظیفه دولت و مسئولین کشوری است که راه چاره ای بیابند تا این جوانان را به آینده خود امیدوار نمایند . جمعه نوزده خرداد ماه 1402 [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 02/4/1 ] [ 9:13 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
دوشنبه 22 خرداد ماه 1402 برای پیشرفت هر کشوری هزاران ساعت مطالعه با هماهنگی صدها دانشمند و صاحب نظر و تلاش بی وفقه چندین ساله لازم است . برای عدم پیشرفت کشورمان شاید صدها بلکه هزاران دلیل موجود است و من قصد دارم فقط و فقط به یکی از آنها اشاره کنم . تا زمانیکه ما واقعیت موجود روی زمین را قبول نکنیم هیچ کاری صورت نخواهد گرفت . ما تا می آییم به یک مشکل مملکتی اشاره کنیم عده ای بلافاصله در بوق و کرنا می دمند که سیاه نمایی نکنید . افراد دو آتشه خشک مغز که خود را صاحب زمین و آسمان ایران می دانند . افراد چاپلوسی که فقط هنر اول و آخرشان چاپلوسی است تا مسئولین خوششان آید ؛ همین یک جمله را بلد هستند که در مقابل هر سئوالی بگویند : سیاه نمایی نکنید . !!!! ما در قرن بیست و دوم زندگی می کنیم ؛ کشورها همه با هم به شدت در تمامی زمینه ها رقابت تناتنگی دارند . و ما کارمان شده راندن و به مهاجرت واداشتن دانشمندان و نحبه گان و صاحب نظران و کارآفرینان و دانشجویان نخبه در تمامی رشته ها . امروز کار ما شده حسرت خوردن به حال کشورهای همسایه از جمله ترکیه و کشور های اطراف خلیج فارس ؛ کشورهای که نه از نظر مساحت و نه از نظر جمعیت قابل مقایسه با کشور عزیزمان نیستند . ما هر چه در سالیان سال کاشته بودیم همه را یک جا به هدر دادیم . تمامی استادان دانشگاه ها ؛ هنرمندان صاحب نام ؛ پزشکان متخصص و فوق تخصص ؛ پرستاران ؛ دانشجویان دانشگاههای مطرح کشور ؛ دانش آموزان صاحب مدال های المپیادی ؛ همه کوچ کردند و کسی از این بابت نه نگران شده و نه اقدامی در جهت جذب آنان کرده . اگر منصف باشیم و هزینه تحصیلی یک دانشجوی نخبه را حساب کنیم خواهیم دید که چه زیان عظیمی فقط در مهاجرت دانشجویان به کشور وارد شده . در جای خواندم که خلبان نان ایرانی در فرانسه راننده تاکسی هستند . افرادی که می توانند با تجربه چندین ساله خود در آموزش خلبان نان جوان در داخل کشور خدمت کنند مجبور هستند تا با تاکسی رانی در کشور بیگانه عمر خود را سپری کنند . چگونه می توانیم پیشرفت کنیم در حالی که نه برنامه ای برای این کار تدارک دیده ایم و نه افراد لازمه را داریم . دو کشور آلمان و ژاپن بعد شکست در جنگ جهانی دوم صاحب کشوری ویران شده از جنگ بودند که با همت و تلاش و کوشش همه افراد جامعه در طی حدود یکصد سال هر دو کشوری پیشرفته و صاحب صنایع عظیم و ثروتمند جهان هستند. علت پیشرفت این دوکشور و راههای رفته آنان امروزه در تمامی دانشگاههای دنیا تدریس می شود . این دو کشور واقعیت موجود در جامعه خود را قبول نموده و به فکر چاره افتادند . ولی ما اگر به هر مشکلی اشاره کنیم ؛ بلافاصله با توپ و تشر عده ای مواجه می شویم . افرادی که از این بی نظمی و برنامگی مسئولین صاحب ثروت عظیمی هستند . اجازه نمی دهند تا دلسوزان وطن نظرات خود را مطرح نمایند . تا روزی که قبول نکنیم ؛ کشور مان دچاره مشکلات هست و این مشکلات همه افراد جامعه را عذاب می دهند ما نمی توانیم پیشرفت کنیم . چرا همه جوانان ما حسرت ترکیه یا کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا را می خورند ؟ سی چهل سال قبل وضع ترکیه چگونه بود و وضع ما ایرانیان چگونه ؟ چه شد که آنها این همه پیشرفت کردند و ما ماندیم ؟ [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 02/4/1 ] [ 9:11 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
در طی نیم قرن گذشته هیچ کدام از دولت های سر کار مسئله آموزش فرزندان ما را جدی نگرفتند . هر دولتی که بعد از انقلاب اسلامی مسئولیت یافته به قسمی در گرفتاری امروزه وزارت آموزش و پرورش دخالت داشته و سعی کرده تا مشکلات و مسایل آموزش و پرورش را یا نادیده بگیرد و یا مشکلات را به دولت های بعدی پاس دهد . روزگاری تربیت معلم ها وظیفه تامین و آموزش معلمان را بر عهده داشتند و بر حسب نیاز رشته های تدریسی و پایه های درسی معلمان را آموزش و روانه وزارت آموزش و پرورش می کردند . در آن زمان هر معلمی که از تربیت معلم و یا تربیت مدرس فارغ التحصیل می شد ؛ بلافاصله به استخدام وزارت آموزش و پرورش در می آمد . بعد از مدتی از تعداد مراکز تربیت معلم ها کاسته شد و جذب معلمان از استانداردهای مشخصی پیروی نکردند . بیشتر با سفارش و پارتی بازی افرادی به شغل معلمی روی آوردند . بعد قرار شد هر کسی که پنج سال سابقه خدمت در نهضت سواد آموزی داشته باشد به استخدام معلمی گمارده شوند . بدون حتی یک ساعت آموزش معلمی !!! بعد نوبت به استخدام روحانیان در سمت معلمی رسید . با هر تغییری در استخدام معلمان سطح سواد و کارآموزی و علاقه به معلمی کم رنگ تر شد. بر خلاف تمامی کشورهای جهان ؛ در شرایطی که همه کشور ها بیشترین سرمایه گذاری را در وزارت آموزش و پرورش قرار داده و معلمان با جدید ترین متد های آموزشی آشنا و به کلاس درس روانه می گردند ؛ متاسفانه معلمان ما مورد کم لطفی ؛ بی توجهی و بعضا مورد ظلم و تمسخر مسئولین وزارت آموزش و پرورش قرار می گیرند . کمبود معلم ؛ طبقاتی شدن آموزش ؛ مدارس کهنه و قدیمی ؛ وجود بیست وسه نوع مدرسه در یک وزارتخانه ؛ انتخاب وزیران غیر تخصصی دیواری به عظمت دیوار چین بنام کنکور ؛ عدم پرداخت حقوق مناسب ؛ استفاده از معلمان حق التدریس به مدت طولانی ؛ متون درسی بسیار ضعیف و گاها بی ربط ؛ و ....... همه این مشکلات دست بدست هم داده و باعث یاس و بی علاقگی دانش آموزان را فراهم نموده ؛ وقتی از دانش آموزان علت بی علاقگی و بی انگیزه بودن را سوال کنید . در جواب خواهید شنید که مگر چند در صد از دانش آموزان مدارس دولتی موفق به قبولی از کنکور می شوند ؟ بزرگترین خطا و جفا در حق دانش آموزان ایرانی جدا نمودن دانش آموزان مستعد از دیگر دانش آموزان بود . تحت عنوان دانش آموزان تیز هوش و نخبه مدارس دولتی را از وجود رقابت خالی نمودند . با رفتن دانش آموزان درس خوان و بقول امروزی تیز هوش از مدارس دولتی به مدارس خاص در واقع حس رقابت از بین رفته و یادم هست در یکی از کلاسهای مدارس دولتی دانش آموزی با نمره هشت می گفت من شاگرد اول کلاس هستم !!!! درست هم می گفت چون بالاترین نمره را گرفته بود . کار بجای رسیده که اگر همه مسئولان آموزش و پرورش قصد مردود کردن یک دانش آموزرا داشته باشند ؛ نمی توانند حتی وزیر هم نمی تواند کسی را مردود اعلام کند . همه باید قبول شوند حتی اگر نتوانند اسم خود را درست بنویسند !!!!!! چنین قانونی در جهان بی همتاست . این روش و روند حوزه علمیه است که مردودی ندارند . امروزه در مدارس سراسر کشور اجرا می شود . دانش آموزان متوجه این نکته شده اند . بنابراین نگران درس خواندن یا نخواندن نیستند . !!! جالب تر اینکه خانواده ها هم به این عمل راضی هستند و اعتراضی ندارند . وقتی از والدینی سوال کنید که آیا فرزند شما واقعا درس اش آنقدر خوب هست که معدل نوزده یا هیجدم بیاورد سری تکان می دهند و جوابی ندارند . این ظلم بزرگی است که فرزندان ما همه بی سواد اما با کارنامه های قبولی با معدل بسیار بالا مقاطع تحصیلی را پشت سر گذارند و هیچ کس صدایش در نیاید . ما معلمان هم در این ظلم عظیم شریک هستیم . مدیران فقط و فقط به فکر رتبه مدرسه خود در منطقه و ناحیه هستند . چرا کسی به این ظلم اعتراضی نمی کند . نسلهای آینده نتیجه این کار را خواهند دید . [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 02/4/1 ] [ 9:9 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |