سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

Does your English come across as too polite? While formal language is essential with your boss and your customers, you would sound strange to your friends if you speak with them in the same way. To tone down your English for life"s casual situations, check out these tips.

Meetings and greetings

Do you ask everyone you see, "How do you do?" Though quite common in days past, today it"s only appropriate in very formal situations - not with your friends. In most situations, choose a more common phrase like, "How are you?" With friends, you could also say, "Hey, what"s up?" or "How"s it going?"

Wining and dining

"Would you mind passing me the salt, please?" It"s always important to remember your manners, especially when you"re eating with business associates or important guests. But when you"re just grabbing a bite to eat with friends, and you need the salt, it"s quite OK to just say, "Hey, pass the salt."

Coming and going

You receive an urgent message during an important meeting, so you ask, "Would you excuse me for a moment, please?" But what if you"re with your friends? Just tell them to "hang on a sec" or say you"ll "be right back." Remember, it"s not always impolite to be informal.

Didn"t hear it?

Your customer is speaking to you, but you didn"t understand what she said. Don"t panic. Just be polite and say, "Excuse me, but would you mind repeating that?" On the other hand, in more casual situations, just ask, "Come again?" or "What did you say?"

Good impressions

"This is quite an impressive abode, my dear." This is a formal way to tell people that you really like their home. If you"re over at a friend"s place, however, there"s no need for such serious language. Your friends would be perfectly happy to hear you exclaim, "What a cool place,


[ یادداشت ثابت - سه شنبه 02/10/13 ] [ 8:39 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

اگر به سخنی که گفته اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید .  ارد بزرگ



داشتن پشتکار ، تفاوت ظریف بین شکست و کامیابی است. سارنف



تاریخ ، آئینه تمام نمای زندگی بشر است. کانت



برای نوشیدن شهد بهشت ، هموار نگاهت به راستی باشد و درستی . ارد بزرگ



اگر ما به معایب کوچک خود اعتراف می کنیم برای آن است که به طرف خود بفهمانیم که از معایب بزرگتری بری هستیم . فنلون



دشوارترین کار آنست که وقتی روی زمین یخزده زمین خوردی ، برخیزی و خدا رو شکر کنی. لرد باکلی



آنچه ناگزیر و حتمی الوقوع است مرا خشمناک نمی کند. عشق به سرنوشت در اعماق دل من نهفته است . فردریش نیچه



هیچ گاه از راستی و درستی خویش آزرده مباش چون همیشه در انتهای هر داستان تو برنده ایی ! . ارد بزرگ



پرسش های ما افکار ما را می سازند. رابینز



تمدن زندگی نیست ، زندگی ساز است. ویلیامز



ارزش گذاردن به خویشتن خویش نباید سدی در برابر  زدودن ناراستی هایمان باشد . ارد بزرگ



اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم بسیار سبک تر گردش می کردم.
در بهار با پای برهنه زودتر به راه می افتادم و در خزان با همان پاها، دیرتر برمی گشتم، بیشتر می رقصیدم شنگول تر اسب سواری می کردم و داوودی های بیشتری می چیدم. نادین استیر



آینده به کسی تعلق دارد که می داند چگونه منتظر نشیند. مثل روسی



انسان خوشبخت آن کسی است که حوادث را با تبسم و اندکی دقت بعلت وقوع آن تلقی وقبول نماید . مترلینگ



رَد راستی ، رَد خویشتن است . ارد بزرگ



بخاطر بسپاریم که تنها راه تامین خوشبختی این نیست که متوقع حقشناسی از دیگران باشیم بلکه خوبیهائیکه به آنها می کنیم باید فقط بمنظور تامین مسرت باطن خودمان باشد . دیل کارنگی



خوشبختی شکل ظاهری ایمان است ،تا ایمان و امید و سخت کوشی نباشد ،هیچ کاری را نمی توان انجام داد . هلن کلر


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 02/10/11 ] [ 5:8 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

Wife: Honey..... What are You Looking for ?

Husband : Nothing.
Wife : Nothing...?? You"ve been reading our marriage certificate for an hour ?
Husband : I was just looking for the expiration date.

 

**********
 
Q - What is the Difference Between Mother & Wife ?
A - One Woman Brings you into this world crying... & the other ensures you continue to do so.
 
**********

Wife : Do you want dinner?
Husband : Sure, what are my choices?
Wife : Yes and no.



**********
 
Wife: You always carry my photo in your briefcase to the office. Why?
Husband: When there is a problem, no matter how impossible, I look at your picture and the problem disappears.
Wife: You see how miraculous and powerful I am for you?
Husband: Yes, I see your picture and say to myself, "What other problem can there be greater than this one?"
 
**********
 
Girl: When we get married, I want to share all your worries, troubles and lighten your burden.
Boy: It"s very kind of you, darling, But I don"t have any worries or troubles.
Girl: Well that"s because we aren"t married yet.
 
**********
  
Son: Mom, when I was on the bus with Dad this morning, he told me to give up my seat to a lady.
Mom: Well, you have done the right thing.
Son: But Mom, I was sitting on daddy"s lap.

 

**********
 
A newly married man asked his wife, "Would you have married me if my father hadn"t left me a fortune?"
"Honey," the woman replied sweetly, "I"d have married you NO MATTER WHO LEFT YOU A FORTUNE"
 
**********


Interviewer to Millionaire: To whom do you owe your success as a millionaire?"
Millionaire: "I owe everything to my wife."
Interviewer: "Wow, she must be some woman. What were you before you married her?"
Millionaire: " A Billionaire"
 
**********

Girl to her boyfriend: One kiss and I"ll be yours forever.
The guy replies: Thanks for the warning .
 
**********
 
A wife asked her husband: "What do you like most in me my pretty face or my sexy body?"
He looked at her from head to toe and replied: "I like your sense of humor


[ یادداشت ثابت - شنبه 02/10/10 ] [ 4:51 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

زبان دوم، الفبای فراموش‌شده

زهرا باقری شاد :‌تمام دیپلمه‌ها دست‌کم نمره شش سال آموزش زبان انگلیسی را در بایگانی کارنامه‌های خود دارند اما این کارنامه‌ها نماد هرچه که باشند، باسوادی یا بی‌سوادی افراد، حکم کوله‌باری سبک از دانسته‌های زبان انگلیسی دانش‌آموزان ایرانی را دارند.

 

له‌باری که دانش‌آموزان به اتکای آن نمی‌توانند حتی یک نامه کوتاه به زبان بین‌المللی انگلیسی بنویسند و توانایی مکالمه‌ای مختصر در حد یک گفت‌وگوی روزمره را هم ندارند.
شش سال آموزش زبان انگلیسی در بیشتر مدرسه‌های ایرانی به اعتقاد بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش و زبان‌شناسی تنها صرف وقت و اتلاف زمان محسوب می‌شود، آن هم در شرایطی که برخی از دانش‌آموزان پس از فارغ‌التحصیل شدن یا حتی در زمان تحصیل و به موازات برنامه‌های آموزشی مدرسه، به یادگیری زبان انگلیسی در آموزشگاه‌های آزاد می‌پردازند و به تدریج نیز بر تعداد متقاضیان حضور در این آموزشگاه‌ها افزوده می‌شود.
بر همین اساس کارشناسان ضعف دانش‌آموزان ایرانی را در یادگیری زبان، تنها به فضای آموزش رسمی مرتبط می‌دانند و از دانش‌آموزان به عنوان افرادی علاقه‌مند به یادگیری زبان انگلیسی نام می‌برند که مشکلات متعددی چون ناکارآمد بودن محتوای کتاب‌های درسی زبان انگلیسی و کم‌بودن ساعت‌های تدریس از انگیزه آنها در یادگیری این زبان کاسته است.

آموزش زبان از سال اول راهنمایی، یک کار غیرکارشناسانه
پس از مخالفت با اجرای طرحی مبنی بر تدریس آزمایشی زبان انگلیسی در مدرسه‌های ابتدایی که در زمان وزارت مرتضی حاجی به صورت پیشنهادی مطرح شده بود، آموزش این زبان همچنان با روند همیشگی از سال اول راهنمایی آغاز می‌‌شود و این در حالی است که بسیاری از صاحب‌نظران و کارشناسان عرصه تعلیم و تربیت، این دوره را برای آغاز آموزش یک زبان خارجی به دانش‌آموزان زمان مناسبی نمی‌دانند.دکتر احد نویدی، عضو پژوهشگاه تعلیم و تربیت یکی از این کارشناسان است که نسبت به زمان آغاز تدریس زبان انگلیسی در سال اول راهنمایی دیدگاهی منتقدانه دارد و آن را یک کار غیرکارشناسی می‌داند.
او می‌گوید: «توجه داشته باشیم که هرچه یادگیری از سنین بالاتر شروع شود، باید در مغز یک حافظه جانبی هم تشکیل شود. تشکیل همین حافظه جانبی یک مشکل اساسی است که البته امکان آن نیز در روش‌های تدریس مدارس ایرانی وجود ندارد».
شیرزاد عبداللهی، کارشناس آموزش و پرورش نیز معتقد است آموزش زبان انگلیسی هرچه از سنین پایین شروع شود موفق‌تر است و تدریس زبان انگلیسی را حتی پیش از دبستان هم مفید ارزیابی می‌کند.
حمیدرضا حصارکی، مدرس زبان انگلیسی و مسوول دوره‌های زبان بخش متوسطه منطقه 17 آموزش و پرورش تهران یکی دیگر از کارشناسانی است که تدریس نشدن زبان انگلیسی را در دوران ابتدایی یک تصمیم سلیقه‌ای می‌داند و معتقد است این تصمیم سلیقه‌ای از بار علمی مناسب برخوردار نیست. 
این کارشناس با تاکید بر ضرورت استفاده از تئوری زبان‌شناسی برای برنامه‌ریزی آموزش زبان‌های خارجی به «تهران امروز» می‌گوید: «براساس یکی از نظریه‌های زبان‌شناسی، اوج یادگیری بین 11 تا 14 سال است، با این توضیح که بعد از 14 سالگی در مغز پدیده‌ای به نام یکسان‌سازی اتفاق می‌افتد و قدرت یادگیری کمتر می‌شود اما این نظریه به این معنا نیست که پیش و پس از این دوران، آموزش و یادگیری انجام نگیرد. به همین دلیل پیش از انقلاب حتی در آمادگی‌ها و مدارس ابتدایی هم زبان انگلیسی همراه کتاب‌هایی که برای همان دوران سنی طراحی شده بودند، به بچه‌ها آموزش داده می‌شد.»

ترکیبی از مباحث غیرضروری 
نگاه برنامه‌ریزان دفتر تالیف کتاب‌های درسی نسبت به آموزش زبان، یک مقوله کاربردی نیست. این را حصارکی می‌گوید و همین فقدان نگاه کاربردی را مهم‌ترین مشکل بر سر راه یادگیری زبان انگلیسی توسط دانش‌آموزان می‌داند.
او می‌گوید: «کتاب‌های درسی زبان انگلیسی در ایران تنها براساس مهارت‌های خواندن و ترجمه تالیف شده‌اند، در حالی که حتی اگر بحث بر سر تقویت این دو مهارت باشد، ما در این دو مقوله هم موفق نبوده‌ایم و فقط معجونی از نکات غیرضروری و گرامرهای غیرکاربردی را در کتاب‌های درسی زبان انگلیسی گنجانده‌ایم.»
به اعتقاد این کارشناس، در تمام دنیا، هدف اصلی آموزش زبان‌های خارجی برقراری ارتباط است. بر همین اساس هدف از یادگیری زبان انگلیسی هم باید افزایش مهارت مکالمه باشد که این مساله در آموزش و پرورش ایران نادیده گرفته می‌شود.حصارکی با تاکید بر اینکه در میان مهارت‌هایی چون خواندن، نوشتن، صحبت‌کردن و شنیدن، اولویت با شنیدن است، می‌افزاید: «اگرچه این 4 مهارت در یادگیری یک زبان خارجی باید با هم و هم‌تراز هم تقویت شوند اما آنچه که مهم‌تر از سایر مهارت‌هاست، اولویت‌دادن به شنیدن است.
دانش‌آموزان ما متاسفانه وسایل کمک‌آموزشی لازم در این زمینه را در اختیار ندارند و امکان شنیدن زبان انگلیسی، چه از طریق ضبط‌صوت و چه در لابراتوارهای زبان برای آنها وجود ندارد».
کم ‌بودن ساعت تدریس زبان انگلیسی، یکی دیگر از مواردی است که کارشناسان، آن را مورد انتقاد قرار می‌دهند و سه ساعت در هفته را برای آموزش این زبان کافی نمی‌دانند، در حالی که به گفته آنها، شرایط غیراستاندارد آموزش هم، مشکلات ناشی از این کمبود وقت را تشدید می‌کند.در این میان بی‌علاقه‌بودن دانش‌آموزان ایرانی به فراگیری زبان انگلیسی، نظریه‌ای است که مسوول دوره‌های زبان بخش متوسطه منطقه 17 آن را تایید نمی‌کند و می‌گوید: «من تصور می‌کنم که دانش‌آموزان ما خیلی هم به زبان انگلیسی علاقه دارند اما چون ابزارهای اولیه یادگیری را برای آنها فراهم نکردیم و به آنها احساس راحت‌بودن با این درس را نیاموختیم، با این تصور زبان انگلیسی را یاد می‌گیرند که مجموعه‌ای از فرمول‌های گرامری و لغت‌های دشوار است، در حالی که فراگیری زبان انگلیسی با درس‌هایی مثل ریاضیات و فیزیک، تفاوت بسیاری دارد.»
تدریس زبان انگلیسی بدون در نظر گرفتن طبیعت آن و به شیوه فرمولی و دستوری به اعتقاد کارشناسان آموزش و پرورش برای دستیابی به اهداف آموزش روش مناسبی نیست چرا که فرمول‌ها و دستورهای متداول در درس‌های علمی همچون فیزیک، شیمی و ریاضیات در درس زبان کارایی ندارند و دانش‌آموزان را تنها در پاسخگویی به سوالات چهار گزینه‌ای توانمند می‌سازند.

معلمان در مهارت‌های زبان مشکل دارند
پایین بودن سطح علمی مدرسان زبان انگلیسی در مدارس سال‌هاست که از سوی کارشناسان مورد انتقاد قرار می‌گیرد. بسیاری بر این باورند که خود دبیران این رشته هنوز بر مهارت‌های یادگیری زبان انگلیسی تسلط کافی ندارند و به همین دلیل از عهده تقویت این مهارت‌ها در دانش‌آموزان برنمی‌آیند. 
نویدی در این‌باره می‌گوید: «بیشتر معلمان زبان در کشور ما مکالمه بلد نیستند پس چطور می‌توانند به دانش‌آموزان مهارت مکالمه و صحبت کردن به زبان انگلیسی را بیاموزند؟ بسیاری از آنها در فهم معنای جملات به زبان انگلیسی مشکل دارند نمی‌توانند به خوبی ترجمه کنند به همین دلیل ممکن نیست مهارت‌هایی را که خود ندارند به دانش‌آموزان انتقال دهند.»به اعتقاد نویدی، استخدام معلم زبان انگلیسی در آموزش و پرورش کشور ما تنها براساس مدرک این رشته صورت می‌گیرد و نظارتی بر کارایی معلمان این رشته از سوی آموزش و پرورش وجود ندارد.
این پژوهشگر می‌افزاید: «البته اگر معلم سواد هم داشته باشد انگیزه‌ای برای آموزش ندارد چون درگیر همان مشکلاتی است که سایر معلمان با آن دست به گریبانند. علاوه بر اینکه می‌داند نتیجه کارش چه مثبت باشد و چه منفی، نه تشویق خواهد شد و نه توبیخ.»

زبان انگلیسی یک مهارت پایه تلقی نمی‌شود
نگاه برنامه‌ریزان در آموزش و پرورش به یادگیری زبان انگلیسی به‌گونه‌ای است که آن را یک مقوله غیرفعال ارزیابی می‌کنند درحالی که کارشناسان زبان انگلیسی آن را مقوله‌ای فعال می‌دانند که باید به صورت یک مهارت پایه به دانش‌آموزان آموزش داده شود.
از سوی دیگر زبان انگلیسی که آشنا نبودن با آن در دنیا نوعی بی‌سوادی محسوب می‌شود در آموزش و پرورش ایران هنوز به عنوان یک مهارت پایه تلقی نشده و به اعتقاد نویدی این تفکر آموزشی به تمام جامعه تسری یافته است. این پژوهشگر می‌گوید: «وظیفه آموزش عمومی این است که در دانش‌آموزان مهارت‌های پایه ایجاد کند اما هنوز در جامعه ما و در سیستم آموزشی کشور این فهم حاصل نشده که زبان انگلیسی یک مهارت پایه است البته ما درباره سایر مهارت‌های پایه هم مشکل داریم و شواهد موجود گویای این است که ما به‌طور کلی در آموزش و پرورش رسمی با شکست مواجه شده‌ایم همان‌طور که بچه‌های ما در مدرسه احساس مسوولیت و مشارکت را یاد نمی‌گیرند به همین ترتیب زبان انگلیسی را هم نمی‌آموزند و این پدیده کلی است.»
نویدی همچنین بر این باور است که در کشور ما هنوز پس‌مانده‌ای از نگرش‌های منفی به زبان انگلیسی وجود دارد و این زبان به عنوان یک زبان بیگانه در سیستم آموزشی ما مغفول مانده است. به گفته او، دانش‌آموزانی هم که در خارج از مدرسه و در آموزشگاه‌های آزاد به فراگیری زبان انگلیسی می‌پردازند در واقع به واسطه نوعی هدایت خانوادگی به یادگیری زبان متمایل شده‌اند و تسلط آنها بر زبان انگلیسی جزو افتخارات آموزش و پرورش رسمی به حساب نمی‌آید.

واگذاری مسوولیت آموزش زبان به بخش خصوصی
آموزش زبان انگلیسی در بسیاری از مدارس غیرانتفاعی به صورت غیررسمی در دوره ابتدایی نیز ارائه می‌شود. در حالی که به گفته کارشناسان نظر مسوولان آموزش و پرورش به این مساله مثبت نیست. با وجود این برخی از مدارس غیرانتفاعی حتی نمره زبان انگلیسی را در کارنامه دانش‌آ‌موزان ابتدایی هم لحاظ می‌کنند تا به نوعی مشوق یادگیری این زبان در دانش‌آموزان باشند.
حصارکی در حالی که این شیوه را مفید ارزیابی می‌کند، می‌گوید: «امروز مدرسه‌های غیرانتفاعی خیلی راحت با مجموعه افراد مجرب در زمینه آموزش زبان انگلیسی قرارداد همکاری می‌بندند و این گروه برای دانش‌آموزان برنامه‌ریزی می‌کنند. به این ترتیب می‌توان حضور بخش خصوصی را در آموزش زبان انگلیسی مفید تلقی کرد چون بخش خصوصی همیشه برای اثبات خودش و به این دلیل که هزینه می‌کند و می‌خواهد بازدهی داشته باشد بهتر از بخش دولتی کار می‌کند.»
عبداللهی هم واگذاری تدریس زبان انگلیسی به موسسه‌های خصوصی و نظارت دولت را بر عملکرد آنها راهکاری برای ارتقای سطح یادگیری دانش‌آموزان در این زمینه می‌داند و این در حالی است که بسیاری از کارشناسان دیگر نیز با تاکید بر مفید نبودن عملکرد دولت در آموزش زبان، با واگذاری این مسوولیت به بخش خصوصی موافقند. اگر چه آنها ناکارآمد بودن سیستم آموزش رسمی را تنها در یادگیری زبان انگلیسی خلاصه نمی‌کنند و بازدهی آموزش زبان عربی را نیز در مدارس ضعیف می‌دانند. با وجود اینکه تاکید بر یادگیری زبان عربی در سیستم آموزش رسمی ایران بیشتر است، اما به اعتقاد کارشناسان سرنوشت آموزش این زبان نیز مشابه سرنوشت آموزش زبان انگلیسی است و دانش‌آموزان ایرانی در هر دو مقوله با مشکلاتی در ترجمه، صحبت و درک متن مواجه هستند. بر همین اساس ارزیابی صاحب‌نظران آموزش و پرورش بر نادرست بودن شیوه‌های تالیف و تدریس همه زبان‌های خارجی در سیستم آموزش رسمی متمرکز شده و انتقادات متعدد دراین زمینه گویای نادیده گرفتن زبان‌های خارجی به عنوان مهارت‌های پایه آموزشی از سوی نهاد آموزش و پرورش است؛ نهادی که خروجی آن در آموزش زبان انگلیسی یا هر زبان خارجی دیگر به قدری ضعیف است که حتی برای نوشتن یک نامه رسمی و کوتاه هم کفایت نمی‌کند.


[ یادداشت ثابت - شنبه 02/10/10 ] [ 4:50 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

School Jokes

Mother: "Did you enjoy your first day at school?" 
Girl: "First day? Do you mean I have to go back there tomorrow?

 

Teacher: Nick, what is the past participle of the verb "to sing"?
Nick: "What do you think it is, Sir?" 
Teacher: "I don"t think, I KNOW!" 
Nick: "I don"t think I know either, Sir!"

 

PUPIL: "Would you punish me for something I didn"t do?" 
TEACHER: " Of course not." 
PUPIL: "Good, because I haven"t done my homework."

 

A teacher asked a student to write 55. 
Student asked: How? 
Teacher: Write 5 and beside it another 5! 
The student wrote 5 and stopped. 
Teacher: What are you waiting for? 
Student: I don"t know which side to write the other 5!

 

Little Johnny: Teacher, can I go to the bathroom? 
Teacher: Little Johnny, MAY I go to the bathroom? 
Little Johnny: But I asked first!

 

Student: Sir, what is an idiot? 
Teacher: An idiot is a person who tries to explain his ideas in such a strange and long way that another person who is listening to him can"t understand him. Do you understand me? 
Student: No.

 

Teacher: Why are you late? 
Student: There was a man who lost a hundred dollar bill. 
Teacher: That"s nice. Were you helping him look for it? 
Student: No. I was standing on it.

 

Bank Teller: How do you like the money? 
English Student: I like it very much.

 

Teacher: Do you have trouble making decisions? 
Student: Well...yes and no.

 

The teacher to a student: Conjugate the verb "to walk" in simple present. 
The student: I walk. You walk... 
The teacher interrupts him: Quicker please. 
The student: I run. You run...

 

S1: Look at your face I know what you had for breakfast 
S2: Really? What was it? 
S1: Eggs. 
S2: No, that was yesterday!

 

Teacher: Did you father help you with your homework? 
Student: No, he did it all by himself!

 

Teacher: What are some products of the North of Iran? 
Student: I don"t know. 
Teacher: Of course, you do. Where do you get tea from? 
Student: We borrow it from our neighbor!


[ یادداشت ثابت - شنبه 02/10/10 ] [ 4:49 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]


نام آلبرت اینشتین در جهان به مثابه ی هوش فراوان و استعداد و نبوغ است. درست است که همه ی ما فیزیکدان نیستیم اما می توانیم از شیوه ی زندگی اش برای رسیدن به موفقیت درس های بسیاری بگیریم.

1. از مواجهه با ترس ها نترس!
او حتی در نوجوانی از به چالش کشیدن نظرات و عقاید اطرافیانش ابایی نداشت. از روش تدریس رایج در مدارس آن زمان راضی نبود. او در یادگیری به تفکر انتقادی در برابر حفظ بی چون و چرای مطالب کتاب ها معتقد بود. اگر قرار بود هر بار که کسی کارهایش را به باد انتقاد می گرفت عقب نشینی کند و دست از تلاش بکشد هیچ وقت به موفقیت نمی رسید. برخی از نظریه های او به سرعت و سهولت در مجامع علمی پذیرفته نشد اما او از پا ننشست، ادامه داد و سرانجام توانست نگاه بشریت را به جهان هستی دگرگون کند.

2. زیاد جدی نگیر!
زمانی که اینشتین در آمریکا به شهرت رسید اغلب مردم او را در خیابان می شناختند و درباره ی نظریه هایش او را سؤال پیچ می کردندولی او با لطافت طبع خاص خودش می خندید و می گفت همه من را با پروفسور اینشتین اشتباه می گیرند. با توجه به نوع کاری که انجام می داد(فعالیت عمیق فکری) هیچ کس انتظار شخصیتی شوخ در کسی که با نظریاتش جهان را به لرزه درآورد ندارد. اما تلاش برای نیل به پیروزی کاری نیست که جدیتی همیشگی بطلبد. اندکی شوخ طبعی و شادی در دراز مدت ضامن سلامتی است. اگر اینشتین در تمام مدت کار و فعالیتش جدی و عبوس بود، با کاری که او انجام می داد و مباحث عمیقی که درگیرش شده بود مطمئناً به عرصه جنون می رسید.

3. گاهی فقط تظاهر کن که مشغول فعالیتی!
مانند بقیه افراد اینشتین هم گاهی حس و حوصله کار نداشت او هم به مرخصی می رفت. اما موفقیت و حجم عظیم یافته های او نشان می دهد که علیرغم آنکه گاهی از کار دست می کشید اما هیچگاه مسیرش را گم نکرد و دست از تلاش نکشید. او به خوبی می دانست که احساسات و عواطف تکیه گاهی مطمئن برای اهداف و آرزوهای بزرگ هستند.

4. انتقاد پذیر باش!
مثل همه ی بزرگان می دانست که ممکن نیست همه با عقاید و نظراتش موافق باشند و البته لزومی بر جلب موافقتشان نمی دید. اما این بازخوردها را چالش هایی در ادامه ی راهش می انگاشت و سعی می کرد سخت‌تر کار کند تا به آن ها ثابت شود که اشتباه می کنند و او درست می گوید. تلاش برای جلب رضایت و اعتماد منتقدین تنها اتلاف وقت وانرژی است که می توانی از آن برای پیشبرد کارت فارغ از نظرات و عقاید دیگران استفاده کنی.

5. شکست را سخت در آغوش بگیر!
فیزیک جزء علوم دقیق است اما بعید می دانم هیچ فیزیکدانی در همان ابتدای مواجهه با آن به همه ی ابعادش مسلط شده باشد. اینشتین معتقد بود موفقیت یعنی روند یادگیری در گذر زمان! تنها هدف و مأموریت اشتباهات، آموزش نکات کوچک و بزرگ به او بود. اشتباهاتی که با برگشتن و تصحیح آن ها روی تخته سیاه کارگاهش، راهش را در حرکت دوباره در آن مسیر هموارتر می ساخت. یکی از معظلاتی که همواره ما را عقب نگه می دارد ترس از ارتکاب اشتباه است. در دراز مدت در می یابی که سکوت و سکون به مراتب بدتر و مضرتر از رفتن و اشتباه کردن است. اشتباه در واقع یعنی به پیش رفتن و یادگرفتن آن چه نباید انجام داد.

6. قدم های کوچک بسوی هدف
اکثر ما موفقیت را قله ای دور از دسترس می بینیم و این گاهی باعث می شود هیچ تمایلی به سعی و تلاش از خود نشان ندهیم. چرا سختی بکشیم وقتی به هر حال این راه طی می شود و به پایان می رسد؟ این تصور از پیروزی اشتباه و مهلک است. اینشتین روز و شب تلاش کرد و بر کاستی ها و مسائل علم فیزیک غلبه کرد اما نه یک شبه! هدفی غایی در ذهن داشت و می دانست با هر گامی که به جلو بر می دارد یک قدم به آن چه در ذهنش دارد نزدیکتر می شود. کار کوچکی که در یک زمان محدود انجام می دهی شاید به نظر بزرگ و مهم نرسد اما بدان که در مقیاس بزرگتر حرکتی است کوچک در مسیری طولانی به سوی هدفی بزرگ!

7. خودخواه نباش!
موفقیت های اینشتین موجب حسن شهرت و محبوبیتش در جهان شد. وی بدون هیچ گونه چشمداشت و تمایلی به کسب قدرت یا ثروت موجب پیشرفت و تعالی نوع بشر شد! او خیر و صلاح انسان ها را سرلوحه ی راهش قرار داد و تا رسیدن به آن از پا ننشست. به خاطر داشته باشیم که ما در این دنیا تنها نیستیم و تنها برای خودمان زندگی نمی کنیم. وقتی سخاوتمندانه، با رویی گشاده و قلبی سبکبار و رها به دیگران خدمت کنیم جهان تبدیل به مکانی بهتر می شود و این امر کمک می کند تا در مسیر زندگی دگرش یابیم و انسان های بهتری شویم.

8. تنها به ساز خودت برقص!
اینشتین از دنباله روی های کوکورانه و بی فکر مردم متنفر بود. اگر به دیگران اجازه بدهی در مورد توانایی‌هایت اظهار نظر کنند باید تنها به رؤیای پیروزی وکامیابی بسنده کنی. آنچه اطرافیان در مورد ما می‌گویند نظراتی است که البته وحی منزل نیستند و در بیشتر موارد باید به آرامی از کنار آن ها گذشت. قدرت اندیشه و اختیار موهبتی بزرگ برای همه ی انسان هاست. دنیا با آن چه امروز می بینیم بسیار تفاوت داشت اگر اینشتین تحت تأثیر حرف کسی قرار می گرفت که در کودکی به او گفته بود: به درد هیچ کاری نمی خورد!

9. همیشه برای یادگیری و پیشرفت حرص و ولع داشته باش!
او خودش را صاحب استعداد خاصی نمی دید تنها تفاوتش این بود که بسیار کنجکاو بود. او سیری ناپذیر بود. هر مقاله و نظریه ای گامی بود به سوی پرسش و پاسخ بعدی! بعدی! بعدی! همیشه به دنبال تازه هاهمیشه در حال رشد و بالیدن! اگر این صفات را در خودمان نهادینه کنیم به موفقیت نزدیکتر می شویم. سمی ترین تفکر ممکن آن است که فکر کنیم آن چه انجام داده ایم کافی است! احساس کامل بودن را در خودت از بین ببر تا راهت را برای پیشرفت هموار سازی!

10. ادامه بده! از پا ننشین!
در مسیر پیش روی به سوی آمال و آرزوهایت ممکن است با موانع زیادی روبرو شوی. اما این دلیل نمی شود که عقب نشینی کنی و بازی را واگذار کنی! این فقط نشان می دهد که چقدر اراده ات سست و بی جان است! اینشتین کسی بود که سعی کرد در زندگی با مسائل و مشکلات کنار بیاید و آن ها را قدم به قدم حل کند


[ یادداشت ثابت - جمعه 02/10/9 ] [ 5:45 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

 

قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان  !

قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه !

پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد !

ایالات عمده آن چهار است: محبّت، نفرت، احساس و امیال !

شهرهای بزرگ و مهمّ قلب عبارتند از : مودّت، خصومت، یأس، هوس، بغض و حسد !

دماغه امید در دریای محبت، پیشرفتگی خاص پیدا کرده است !

جزایر شوخی و جفا از متعلّقات این کشور است !

رودهای بزرگ و پرآبی چون شادی و اندوه، بیشتر سرزمینهای این کشور پهناور را مشروب میسازند !

از کوههای مهم آن می توان: معرفت، نیکی، بدی و احسان را نام برد. قله مرتفع: گذشت و ایثار از تمام نقاط کشور قابل رؤیت است. در جای جای این کوههای سر به فلک کشیده، غارهایی به نام اسرار وجود دارد که تاکنون پای کسی به عمق و انتهای آن نرسیده است !

نظام اقتصادی این کشور از تبادل و تهاتر عهد و پیمان و درستی و نادرستی تأمین می گردد !

قسمت عمده سرزمینهای شمال و شرق این کشور را جنگلهای انبوه تزویر و شک و تردید پوشانیده است !

میزان بارندگی در شهرهای جنوبی و غربی به ویژه در دشتهای اندوه و درد بیشتر از سایر نقاط است !

بیشتر ساکنان این شهرها اغلب درخت دوستی می کارند و میوه آرزو برداشت می کنند !

مردم این سرزمین معمولا از راه کیفر و پاداش امرار معاش میکنند !

تفرجگاههای بسیاری تحت عنوان صفا و وفا در نقاط مختلف بیشتر شهرهای قلب ساخته شده که در واقع سرمایه معنوی و جاذبه های توریستی آن را تشکیل می دهند !

نقاط ناشناخته و مجهول بسیاری در گوشه و کنار این کشور پهناور و کهنسال وجود دارد که تاکنون نامکشوف و غیر قابل دسترس باقی مانده و دانشمندان قلب شناس، شب و روز سرگرم مطالعه در مورد این موضوع می باشند !

این کشور کاملا در منطقه زلزله خیز واقع شده و گسل های بزرگ و وحشتناکی در سراسر این کشور موجب تکانها و لرزشهای سهمگین می شوند که هستی مردم را هر آن تهدید می کند !

می توان گفت که سرزمین قلب دائماً در حال تکان خوردن و حرکت است و در شبانه روز لحظه ای آرام و قرار ندارد. البته وجود چندین کوه آتشفشان فعّال به نامهای: احساسات و عواطف و کینه و انتقام، ترس و هراس سکنه شهرهای این کشور زلزله خیز را چند برابر کرده است و آتش و دود و خاکستر پیوسته از آنها متصاعد است !

چنانکه گذشته، قلب کشور ناشناخته و نامکشوفی است که بیشتر نقاط آن بکر و دست نیافتنی باقی مانده است. امید می رود که بشر روزی بتواند به اعماق جنگلهای متراکم و غارهای تاریک و گوشه و کنارهای مجهول آن دست پیدا کند !


به امید آن روز !


اندکی صبر کنید تا بتپد ...


با تشکر از ارسال : خانم الهام ملکی


[ یادداشت ثابت - جمعه 02/10/9 ] [ 5:43 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

1- در فواصل زمانی کوتاه اما پیوسته درس بخوانید: 
آمار نشان داده که ذهن انسان در زمان های کوتاه و مکرر بسیار متمرکزتر از زمان های طولانی عمل می کند. بنابراین حتی اگر فقط ده دقیقه برای درس خواندن فرصت دارید، آن را به فواصل زمانی کوتاهتر تقسیم کنید. همچنین بهتر است پس از هر ده دقیقه درس خواندن به خودتان استراحت بدهید. 
از آنجا که مغز انسان به منظور "ساخت پروتئین" و تجدید نیرو به زمان نیازمند است، این روش کارایی بسیاری دارد. زمان استراحت به مغز فرصت جذب آموخته ها را می دهد، در مقابل درس خواندن برای مدت زمان طولانی نه تنها کسالت آور است، بلکه باعث خستگی، ایجاد استرس و گیج شدن می شود، در نتیجه قدرت یادگیری را کاهش می دهد.

2- با خیالی آسوده استراحت کنید: 
اگر زمان شما اجازه می دهد به منظور تجدید قوا، یک روز کامل را به استراحت بگذرانید. (مثلا" هر یک ماه یکبار ، مخصوصا" بعد از دادن یک آزمون آزمایشی ، یک استراحت یک روزه یا نصفه روزه ، به خود بدهید.)با این کار ممکن است احساس عذاب وجدان کنید و مرتبا با خود بگوئید : "باید امروز را هم درس می خواندم" و زمان گرانبهایی را که به استراحت تخصیص داده اید، با استرس سپری کنید. اما همانطور که در بالا اشاره شد، فراموش نکنید که در حالت استرس مغز اطلاعات جدید را جذب نمی کند. یک روز را به فراغت بگذرانید و احساس بدی از درس نخواندن خود نداشته باشید. فقط سعی کنید در این یک روز بیشتر به فعالیتهای مورد علاقه و خواب بپردازید . کمتر فعالیت ذهنی سنگین ، مثل شرکت در بحثهای سیاسی یا دیدن چند فیلم سینمایی فلسفی و ... بپردازید . بیشتر به فعالیتهای سبک بدنی و ورزشی و نشاط آور بپردازید.

3- وضعیت جسمی خود را در نظر بگیرید: 
در زمان‌هایی که خسته، عصبانی، حواس پرت و شتاب زده هستید درس نخوانید. زمانی که مغز انسان در حالت آرامش است، مانند یک اسفنج اطلاعات را جذب می‌کند، برعکس زمانی که استرس دارید، تلاش شما برای یادگیری بی فایده است، زیرا در چنین حالتی مغز اطلاعات را دفع می‌کند. هیچگاه در زمانی که فکر شما به چیزهای دیگری مشغول است، خود را مجبور به درس خواندن و یادگیری نکنید، این کار چیزی جز اتلاف وقت نیست. به همین دلیل همیشه توصیه می کنیم که به حواشی کنکور و نتیجه ی کنکور و حرف مردم و درکل ،موارد استرس زا فکر نکنید.
شعار همیشگی من(( شما فقط درس بخوانید و حداکثر تلاشتان را انجام دهید و در نهایت نتیجه را به خدا واگذار کنید.))

4- درس ها را در همان روز مرور کنید : 
زمانی که چیز جدیدی یاد می گیرید، سعی کنید در همان روز نکات مهمش را دوره کنید. با گذشت چند روز، برای یادآوری آن مطالب به تلاش بیشتری نیاز خواهید داشت. به هر حال یک مرور سریع در انتهای روز، باعث ماندگاری بیشتر در مغز و یادآوری آسانتر مطالب خواهد بود. مخصوصا" در مورد دروس اختصاصی و مطالب سنگین ، مرور و حل کردن چند تمرین ، چند ساعت بعد از تدریس ، بسیار مفید خواهد بود.

5- مرحله به مرحله پیش بروید: 
ممکن است باور نداشته باشید که همیشه از کل به جزء و از بزرگ به کوچک رسیدن ، روش کارایی در امر یادگیری در سنین مختلف است. در زمان درس خواندن ابتدا سعی کنید یک درک کلی از مطلب داشته باشید سپس وارد جزئیات شوید، با این روش امکان موفقیت شما بیشتر می شود.

6-محیطی مناسب برای درس خواندن فراهم کنید : 
برای مطالعه ی مفید داشتن جایی مخصوص این کار ضروریست. بهترین مکان برای مطالعه میز شخصی و اتاقی جدا از جریان های غیر درسی است.
بهتر است میز مطالعه در کنج اتاق قرار داشته باشد به طوری که شما رو به دیوار قرار بگیرید. قرار گرفتن در محیطی بسته می تواند تا حد زیادی در حفظ تمرکز موثر باشد. از اطراف میز کار خود پوستر.مجله. کتاب غیر درسی. ضبط. تلفن وهر چیزی که حواستان را پرت می کند بردارید.
تمام وسایل مورد نیاز برای مطالعه را روی میز قرار دهید تا هنگام مطالعه دائما مجبور نباشید از جای خود بلند شوید.
نور اتاق مطالعه باید کافی و تلفیقی از نور سفید و زرد باشد. مثلا یک لامپ معمولی برای چراغ مطالعه و یک لامپ مهتابی برای اتاق. یا یک لامپ کم مصرف برای چراغ مطالعه و یک لامپ معمولی برای اتاق.
چراغ مطالعه باید حداقل 30 سانتی متر با کاغذ فاصله داشته و اگر راست دست هستید در سمت چپ میز و اگر چپ دست هستید در سمت راست میز قرار گیرد.
مطالعه مقدس استپس همیشه درست پشت میز بنشینید یعنی تمام مفاصل بدنتان زاویه ی 90 درجه داشته باشند. هرگز هنگام درس خواندن لم ندهید. دستتان را زیر سرتان نگذارید. روی میز نخوابید و ... وهمیشه صاف بنشینید و هر وقت خسته شدید از جای خود بلند شوید. کمی داخل اتاق قدم بزنید و چند حرکت کششی انجام دهید سپس دوباره مشغول مطالعه شوید.
حتی اگر میز مطالعه ی شخصی هم ندارید روی صندلی نشسته ودرس بخوانید چون روی زمین زودتر خسته می شوید.و
هرگز.هرگز.هرگز دراز کشیده و در رختخواب درس نخوانید.
تمام موارد بالا شرایط ایده آل برای مطالعه اند و لازم نیست همه ی این شرایط محیا باشند تا شما درس بخوانید. یادتان باشد کسانی در شرایطی کاملا متضاد با اینها به بهترین موفقیت ها رسیده اند.
خودِ درس خواندن اصل است پس هیچگاه اصل موضوع را فراموش نکنید.

7- میزان خستگی مغزتان را در نظر داشته باشید : 
کاملا طبیعی است که گاهی مغز انسان در اثر خستگی، مطالب را فراموش می کند، این امر هرگز بدان معنا نیست که شما آدم کودنی هستید، به جای عصبانی شدن، سعی کنید چنین حالتی را پیش بینی کنید و با آن کنار بیایید. 
تصور کنید که مغز شما لایه های اطلاعات را به ترتیب روی هم می چیند، با قرار گرفتن اطلاعات جدید در سطوح بالا، اطلاعات لایه های پایین تر کهنه شده و به آسانی قابل دسترس نخواهند بود، بنابراین به فراخوانی شما دیرتر جواب می دهند، مرور کردن تنها روش جلوگیری از چنین پیشامدی است. تست زدن بعد از خواندن مطلب هم یک نوع مرور محسوب می شود، تا آزمون!

8- با برنامه ریزی مناسب، درس خواندن را به عادت تبدیل کنید: 
عموما" اگر ساعات مشخصی از روز را برای درس خواندن برنامه ریزی کنید، خیلی زود به آن عادت خواهید کرد. بدون تخصیص ساعات مشخصی از روز، ممکن است هیچگاه وقت درس خواندن پیش نیاید. یک روش مناسب برای این کار یادداشت کردن زمان در دفتر روزانه است، درست مثل اینکه از پزشک وقت گرفته اید. برای این کار می توانید از جدول برنامه ریزی اسکینر ،استفاده کنید.

9-هدف داشته باشید : 
یکی از دلایل اصلی که باعث می شود افراد به اهداف خود نرسند این است که معمولا آنها را دست نیافتنی می پندارند. در صورتی که با برنامه ریزی و مدیریت صحییح می توان به کلیه اهداف خود دست یافت. 
کافی است سعی کنید فرق بین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را دریابید، اهداف بلند مدت را مانند یک رویا در ذهن بپرورانید و نگه دارید، در عین حال فعالیت های روزانه زندگی را به اهداف کوتاه مدت اختصاص دهید. مثلا" پولدار شدن ، مهندس شدن ، پزشک شدن و .... اهداف بلند مدت و مبهمی هستند. هر کدام از اینها مسیرهایی را می طلبند که شما باید این مسیرها را با تلاش و دستیابی به اهداف کوتاه مدت ، سپری کنید . مثل فارغ التحصیلی از دانشگاه با معدل خوب و اندوختن مهارت و تجربه در حین تحصیل ، قبل از آن ، گذشتن از سد کنکورو.... تا برسد به کوتاه مدت ترین هدف ، مثل اینکه فردا از 8 تا 10 باید زیست بخوانم و....

10- ناامیدی دشمن یادگیری است: 
افرادی که دائما خود را به دلیل کندی در یادگیری سرزنش می کنند، حتی اگر پیشرفتی مناسب و قوه یادگیری بالایی داشته باشند، همواره در استرس به سر می برند. در مقابل افرادی که به خود و سرعت یادگیری شان اطمینان دارند، حتی اگر از هوش و استعداد کمتری نسبت به گروه قبل برخوردار باشند، نتیجه کارشان بهتر است، زیرا این افراد انرژی خود را صرف نگرانی و حساسیت های بی مورد نکرده ، آهسته و پیوسته پیش می روند.

نکته ی آخر:
روش تست زدن درس های عمومی 
پس از آنکه اطمینان نسبی حاصل کردید که درس را یاد گرفته اید. پس از گذشت حداقل 48 ساعت و حداکثر 130 ساعت به سراغ تست ها بروید.
حتما تست ها را با نمونه سوالات کنکور های سراسری سال های گذشته شروع کنید و بعد به سراغ نمونه سوالات آزاد و در نهایت به سراغ تست های تالیفی بروید.
حتما از همان ابتدا تست ها را در زمان معین بزنید و برای هر تست عمومی به طور متوسط 30 ثانیه زمان در نظر بگیرید.
پس از اتمام درصد خام خود را به این ترتیب محاسبه کنید:
تعداد صحیح ضربدر سه منهای تعداد غلط تقسیم بر کل سوالات ضربدر سه اگر این درصد زیر 50 باشد باید بدون تعارف بگویم شما هیچ چیز از درس نفهمیده اید و باید از اول درس را بخوانید.
درصد ایده آل بالای 80 درصد است.
البته گاهی درصد پایین در اثر کمبود زمان به وجود می آید. اگر اوایل به این موضوع برخوردید ، زیاد مهم نیست ولی بعد از چند سری تست زدن نباید وقت کم بیاورید.

منبع: مدرسه اینترنتی تبیان


[ یادداشت ثابت - جمعه 02/10/9 ] [ 5:42 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]


قسمت هفتم: پرورش دقت و حواس پنج گانه

م. حورایی

آستانه ی درک حواس پنج گانه، حداقل انرژی‌هایی هستند که می‌توانند یکی از حواس پنج گانه شما را تحریک کنند و اگر این انرژی کمی کم‌تر تحریک شود، حواس ما قادر به درک آن نخواهند بود. برای پرورش حواس پنج گانه به جز حس بینایی، باید خود را به آستانه ها نزدیک کنیم.

ما معمولاً حواس خود را تنبل می کنیم و برای درک محرکها، انرژی فراوانی را از محرک طلب می کنیم تا آن را آسان‌تر درک کنیم.

 

وقتی خود را به آستانه درک نزدیک می کنید، عملاً دقت حواس پنج گانه را در خود افزایش می‌دهید و با بیشتر کار کشیدن از آنها، درک انرژیهای کمتر محرکها را در خود پرورش می دهید.

پرورش حس شنوایی

شما وقتی به تماشای تلویزیون مشغول هستید، معمولاً صدای آن را تا حدی بلند می کنید که بتوانید صدا را بدون صرف انرژی فراوان و به راحتی بشنوید. حتی غالباً شما صدای تلویزیون را بیش از حد لازم زیاد می کنید. گوشی که مدام عادت می کند صدا را بدون صرف انرژی و با آسودگی فراوان و خود به خود بشنود، عملاً تنبل، کم دقت و بی تمرکز می شود. ما در حالی از حس شنوایی خود کمتر کار می کشیم که قادر است صدای تیک تاک یک ساعت معمولی را از فاصله ی شش متری در یک اتاق ساکت بشنود. برای پرورش حس شنیداری و افزایش قدرت تمرکز در شنیدن، باید خود را حتی الامکان به این آستانه نزدیک کنید و از آن کار بکشید.

 

 

تمرینات مؤثر

رادیو را روشن کنید و صدای آن را مانند وقتی که به طور معمولی به رادیو گوش می دهید باز کنید و به آن گوش دهید. بعد از سی ثانیه صدا را کمی کمتر کنید و حالا مجدداً گوش دهید. شنیدن خوب، اکنون مستلزم دقت بیشتر است. حدود یک دقیقه با دقت گوش کنید. سپس مجدداً صدا را کم کنید و با دقت بیشتر گوش کنید. همین طور آن قدر صدا را کم کنید تا به جایی برسید که اگر کسی با پای برهنه روی فرش راه برود، شنیدن برای شما غیر ممکن شود و دقایقی را به زحمت بشنوید.

 

با این کار، سلولهایی را که قبل از این، برای شنیدن تنبل کرده بودید، به تحرک و فعالیت وا می دارید و حس شنیداری خود را تقویت می کنید. این تمرین را با هر صوت دیگری می توانید انجام دهید. مثلاً می توانید به صدای تیک تاک ساعت از فاصله ای که شنیدنش سخت است، گوش کنید. تمام دقت خود را به جذب این اصوات وادارید. در بعضی از تمرینهای تمرکز، از دقت و آگاهی روی تیک تاک ساعت برای پرورش تمرکز استفاده می شود. همچون وقتی که شما برای بهبود تمرکز به صدای دم و بازدم تنفس خود فکر می کردید. توجه داشته باشید که این تمرینها را باید همیشه انجام دهید و لحظه لحظه زندگی تان را نوعی تمرکز شنیداری کنید. سعی کنید اولاً خودتان را عادت دهید که به صدای آهسته دیگران توجه کنید. به تلویزیون با صدای کمتری گوش کنید و در یک کلام با انرژی کمتر و زحمت بیشتری سلولهای شنوایی خود را به فعالیت وادارید و به آستانه ها نزدیک شوید. پس از مدتی خودتان می بینید که هم قدرت شنوایی شما افزایش یافته است و هم تمرکز حواستان بهبود یافته است.

 

 

پرورش حس بویایی

دوست شما به شما گلی می دهد و از شما می خواهد بوی خوش آن را استشمام کنید. شما غالباً گل را به بینی خود می چسبانید و یک نفس عمیق می کشید. یعنی باز هم انرژی فراوانی را طلب کردید تا با زحمت کمتری گل را بو کنید. آستانه بویایی شما تا این حد قوی است که قادرید قطره عطری را که در یک اتاق شش متر مکعبی پخش شده است، استشمام کنید.

 

باید خودتان را به این آستانه نزدیک کنید و تنبلی را از خود دور کنید. از این پس اگر قرار شد که غذایی را بو کنید یا بوی گل یا هر چیز دیگری را استشمام کنید، فاصله بیشتری نسبت به محرک بگیرید و بخواهید که آن را بو کنید. مثلاً گل را حداقل در فاصله نیم متری خود قرار دهید و تلاش کنید که بوی آن را حس کنید. برای تشخیص بوی غذا، سرتان را تا گردن در قابلمه فرو نکنید، بلکه از فاصله بیشتری نسبت به قابلمه، سعی کنید بوی آن را احساس کنید. حس بویایی خود را به تلاش وادارید و آن را فعال کنید.

 

 

پرورش حس چشایی 

صبح ها که قرار است چای خود را شیرین کنید، آن قدر در آن شکر می ریزید که به راحتی و بدون هیچ زحمتی تمام سلولهای بخش شیرینی زبان شما، شیرینی آن را درک کنند. مزه های فوق العاده قوی، سلولهای چشایی را ضعیف و تنبل می کنند چرا که همیشه با انرژی زیاد، حس چشایی شما را تحریک می کنند. قدرت واقعی حس چشایی شما تا حدی است که مزه شیرینی یک قاشق چایخوری شکر حل شده در دو گالن آب را حس کنید. اما ما در حس چشایی، خیلی بی دقت و کم توجه هستیم. تا آن حد که وقتی از شما می پرسند: غذا خیلی شور است؟ شما برای پاسخ گفتن، تازه مزه مزه می کنید. یعنی تا الآن که مشغول خوردن بودید، کاملاً نسبت به درک مزه و طعم آن بی توجه بوده اید.

 

از این پس که غذا می خورید، سعی کنید مزه تمامی اجزای آن را حس و درک کنید و کاملاً این اجزا را با حس چشایی خود از هم تشخیص دهید و با این روش حس چشایی خود را پرورش دهید.

 

همین کار را می توانستید برای پرورش حس شنوایی خود هم انجام دهید، مثلاً وقتی به شنیدن موسیقی ترکیبی چند ساز مشغول هستید، صداها را ازهم مجزا کنید و آنها را کاملاً از هم تشخیص دهید.

 

 

پرورش حس بساوایی

توان حس لامسه شما به حدی است که افتادن بال مگسی را که در فاصله یک سانتی متری گونه شماست، حس کنید. اما شما آن قدر در زندگی روزمره خود نسبت به محرکهایی که با پوست تنتان تماس پیدا می کنند، بی توجه و بی اعتنایید که حس بساوایی شما خیلی تنبل و ضعیف شده است. همین الآن لباسی را که بر تن دارید حس کنید. حس کنید که با چه قسمتهایی از تن شما بیشتر تماس دارد. نرمی و زبری لباس را در هر نقطه ای حس کنید. کفشی که به پا دارید، عینکی را که احیاناً به چشم دارید، ساعتی را که به دست دارید و . .

همین طور اگر در فضای بیرون هستید، نسیمی که تن شما را نوازش می کند حس کنید. اگر چه این توانایی مثبت حس لامسه است که بعد از مدتی وجود عینک را روی صورت حس نمی کند، شما در طول روز برای پرورش حس بساوایی و جلوگیری از تضعیف آن، به طور آگاهانه و فعال آن را به خاطر بیاورید و حس کنید.

 

 

پرورش حس بینایی

پرورش حس بینایی تا حدی با پرورش حواس دیگر متفاوت است. ما برای پرورش حواس دیگر به آستانه ها نزدیک می شویم و سعی می کنیم با انرژی کمتری محرکها را حس کنیم اما برای پرورش حس بینایی مطلقاً چنین کاری نمی کنیم. مثلاً نور تلویزیون یا نور اتاق مطالعه را کم نمی کنیم تا بخواهیم به زحمت ببینیم، چرا که این کار برای سلولهای بینایی آزار دهنده است.


برای تقویت حس بینایی، ما به مشاهده دقیق اجزایی می پردازیم که در وضعیتهای معمولی به آنها توجهی نداریم. مثلاً دست خود را در نور کافی ببینید. خطوط، برآمدگیها، چروکها، فرم قرار گرفتن ناخن، شکل ناخنها و حد فاصل بین انگشت و ناخن را با دقت نگاه کنید. پنجره را باز کنید و اولین تصویری را که از منظره بیرون به چشمتان می آید، این بار با دقت بسیار بیشتری ببینید.

شاید شما بارها این تصویر را دیده باشید اما هیچ وقت، این طور در جزییات تصویر دقیق نبوده اید.

 

 

شگفتی‌ها

هر کسی بر حسب این که چه شغلی دارد و از کدام حس خود بیشتر و بهتراستفاده می کند، در یک حس به خصوص، توانایی دقت و تمرکز حواسی فوق العاده می یابد. کارآگاهها و پلیسهای دایره جنایی که برای بررسی صحنه قتل، دزدی و جنایت، مجبورند بر جزییات تصاویر خیلی دقیق باشند، در این زمینه توانایی بیشتری نسبت به افراد معمولی پیدا می کنند.


جزییاتی که از آنها به عنوان "سر نخ" یاد می شود، در دید کلی همه افراد قرار می گیرد؛ اما تنها آنها هستند که به این جزییات توجه می کنند و کارآگاهی حرفه ای تلقی می شوند.

پارچه فروشها و بزازها، همه شغلشان حس لامسه است. به همین خاطر حس بساوایی در آنها خیلی قوی است و آنها می توانند به راحتی با چشم بسته و فقط با لمس گذرا، جنس و نوع پارچه را حدس بزنند. عطر فروشهای حرفه ای هم به خاطر تمرین دادن حس بویایی در شغل خود، خیلی راحت می توانند نوع عطرها را با بوییدن از همدیگر تشخیص دهند و حتی با حضور در یک مهمانی و حتی بدون نزدیک شدن بیش از حد به افراد بگویند هر کس از چه عطر یا ادوکلنی استفاده کرده است. شاید تصور کنید الآن می خواهیم در مورد پرورش حس شنوایی، مثالی از نوازندگان و موسیقیدان ها بزنیم. ابداً چنین نیست. موسیقیدان ها حس شنوایی خوبی ندارند به خاطر این که همیشه در سر و صدای زیاد و انرژیهای تحریک کننده فراوان به سر می برند. بتهوون مثال زنده این موضوع است که به هنگام نواختن سمفونی نهم خود کاملاً ناشنوا بود.


اما کسانی که به عیب یابی دستگاههای الکترونی (از طریق تشخیص تغییر صداهای ملایم) مشغول هستند و یا کسانی که در منزلشان خیلی آرام و ملایم با هم صحبت می کنند، نسبت به افراد معمولی تمرکز شنوایی بیشتری دارند. آشپزهای حرفه ای هم در حس چشایی سر آمدند. آنها می توانند با چشیدن کمی از غذا، تفاوت نوع چاشنیهای به کار رفته در هر غذا و حتی مقدار آنها را حدس بزنند. در محیط خانه شما، مادر، خواهر و یا همسر شما از این توانایی بیشتر برخوردار هستند.

 

 

تمرکز و حواس پنج گانه

البته پرورش تمام این حواس به پرورش دقت و تمرکز شما می انجامد اما آنچه بیش از همه به آن نیاز دارید و در کتابهای مربوط به تمرکز بیشتر توصیه می شود، تمرکز دیداری و شنیداری است که خیره شدن به نقطه سیاه، شعله شمع و یا دوایر متحد المرکز برای پرورش تمرکز دیداری شما و تمرکز بر صدای نفس کشیدن، عمدتاً برای تمرکز شنیداری شما توصیه می شود.


اگر شما قصد دارید که مطالعه این کتاب را ادامه دهید و برای تمرکز حواس در مطالعه کوشش می کنید، بیشتر بر تمرینهای تمرکز دیداری و شنیداری تکیه کنید و تمرینات آن را انجام دهید.

 

نکته دیگری که مهم است، این است که تمرینات پرورش حواس پنج گانه را باید در طول روز، بخشی از زندگی خود کنید و به منظره ها، تصویرها، صداها، مزه ها، بوها و تماسهای خود بیشتر توجه کنید.

 

درلابلای فعالیتهای روزانه که در حین تمرکز به سر می برید و غالباً فعالیتی را بدون تمرکز ویژه انجام می دهید، گهگاه روی جزییات آن وضعیت، متمرکز شوید.

منبع: شبکه‌ی آموزش


[ یادداشت ثابت - جمعه 02/10/9 ] [ 5:41 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

یکی از سوالای که مکرراً پرسیده می‌شود این است که "آیا می‌توانید با استفاده از قانون جاذبه یک فرد خاص را مجذوب خود کرد؟" خوشبختانه پاسخ آن مثبت است .


عشق یکی از مهمترین احساسات موجود در این جهان است. وقتی صحبت از پول، شغل و خیلی چیزهای دیگر به میان می‌آید آدمها برای نشان دادن آن سختی زیادی متحمل نمی‌شوند. اما در مسائل احساسی، اگر آن چیزی که می‌خواهید را به دست نیاورید، دچار درد عمیقی می‌شوید. کسی که دوستش دارید، آن فرد خاص، مهمترین فرد برای شماست و حتی کل دنیا نمی‌تواند برایتان جایگزین او شود. خبر خیلی خیلی خوبی برایتان داریم. شما می‌توانید کسی که دوست دارید را مجذوب خودتان کنید. پس همین امروز روش ما را امتحان کنید.

 

 

میل و ناامیدی – باید ناامیدی را کنار بگذارید
بااینکه میل یک انرژی مقدس است و انرژی خلقت محسوب میگردد، ناامیدی دقیقاً عکس آن و انرژی مخرب است. وقتی تمایلات برآورده نشوند، جای آن ناامیدی می‌آید. بااینکه میل و اشتیاق انرژی خوب و پاک است، ناامیدی یک انرژی منفی بسیار قوی است. میل و اشتیاق ارتعاشات جذب کردن را در شما ایجاد می‌کند اما ناامیدی دقیقاً ارتعاشاتی متضاد این یعنی دور کردن را می‌سازد. وقتی عاشق می‌شوید، بذر مقدس میل و اشتیاق در شما کاشته می‌شود. بنا به هر دلیلی اگر این اشتیاق و میل برآورده نشود، ناامیدی وارد می‌شود. پس اولین قدم برای از بین بردن این ناامیدی است. همه ناامیدی‌ها را دور بریزید.

 

 

چطور ناامیدی‌ها را از بین ببرید؟
ساده‌ترین راه برای از میان برداشتن ناامیدی‌ها، فراموش کردن است. خودتان را با نور عشق الهی و معنوی جهان احاطه کنید. یک نور عشق معنوی را تجسم کنید، یک تشعشع از نور عشق خداوندی. خود را تسلیم آن نور کنید. این نور است که شما را خلق کرده است، همه آنچه که دارید را به شما داده و این عشق خیلی ساده دوستتان دارد. این نور بخشنده است، نوری 100 درصد پاک است و آنقدر قوی هست تا بتواند واقعیتی زیبا فراتر از تجسمات معمولی شما ایجاد کند. وقتی عاشق می‌شوید این نور خیلی آرام به شما می‌گوید چه بکنید، فقط باید به او گوش دهید. پس همه چیز را فراموش کنید، تسلیم این نور شوید و زندگی جدیدی را شروع کنید. همین امروز خودتان را تسلیم آن نور معنوی کنید و بگذارید آن نور آینده‌ای روشن برایتان بسازد.
وقتی اینکار را کردید، هر وابستگی به نتیجه را از خود دور کنید. حالا قسمت بهتر آن شروع می‌شود.

 

 

 

ساختن یک زندگی زیبای عاشقانه
وقتی هر نوع وابستگی به آن فرد را از خود دور کردید، یک پیام بسیار قوی به جهان فرستاده‌اید که برای شروع یک زندگی زیبای عاشقانه آماده‌اید. اگر قبلاً عشقتان یک‌طرفه بود، الان وقت آن رسیده که رابطه‌ای دو‌طرفه را تجربه کنید. شما قهرمان  تئاتر ذهن خودتان هستید. فیلم شما در ذهن خودتان است و فیلمتان واقعیت شما را می‌سازد. شما کنترل 100 درصد روی تخیلاتتان دارید و از آن برای ساخت واقعیتی به انتخاب خود هوشمندانه استفاده می‌کنید.
حالا تصور کنید که معشوقتان عاشق شماست. قبلاً این شما بودید که عاشق او بودید و حالا تصور کنید که این اوست که عاشق شماست. "معشوقتان عاشق شماست" و می‌بینید که اشتیاق و میلتان برآورده شده است. چه حسی دارید؟ هزار مرتبه با خودتان تکرار کنید، "..... منو دوست داره". ببیند در 7-5 روز آینده چه اتفاقی می‌افتد. تغییر انرژی را در خود مشاهده کنید. ببینید چه حسی دارید. معشوقتان را عاشق خودتان تجسم کنید. احساساتتان را بررسی کنید. در ذهنتان با معشوقتان صحبت کنید. چه حسی دارد؟
اگر این مرحله را به درستی انجام دهید، به خودتان می‌خندید که برای چه اینقدر ناامید بودید. و آنوقت است که دنیا به رویتان لبخند می‌زند. احساس قدرت بیشتری می‌کنید. با خودتان فکر می‌کنید که چرا همه چیز را اینقدر سخت می‌دیده‌اید و چرا قبلاً نمی‌توانسته‌اید فراموش کنید؟

 

 

بررسی عشق
این روش‌ها که شما را از احساسات ناامیدانه‌تان بیرون می‌کشد و باعث می‌شود احساس کنید برنده هستید. این افکار و احساسات مثبت می‌آیند و باعث می‌شوند فکر کنید که آیا آن فرد را بخاطر عشق می‌خواسته‌اید یا فقط به این خاطر که نفستان را ارضا کنید. در بسیاری از موارد، ناامیدی که برمی‌گردد، به دلیل عشق نیست، بلکه به دلیل پیروزی است. حالا در اعماق قلب خود می‌دانید که آیا آن فرد را واقعاً دوست می‌دارید یا نه.
اگر متوجه شدید که عشقتان واقعی است، مرحله زیر خیلی برایتان مهم است:

 

 

عشق – قدرت پشت خلقت
درک کنید که عشق قدرتمندترین انرژی در جهان است. با عشق می‌توانید هر چیزی خلق کنید، قلب، روح و فکر هر کسی را به دست آورید. هر روز حدقل 10 دقیقه بنشینید و افکاری عاشقانه به عشقتان بفرستید. با خودتان تصور کنید که با او رابطه‌ای عاشقانه دارید. معشوقتان کاملاً عاشق شماست. چه نوع افکار عاشقانه‌ای برای او می‌فرستید؟
یک گوی صورتی رنگ از انرژی بین دستان خود تجسم کنید که در آن رابطه عاشقانه‌تان را با آن فرد می‌بینید. این گوی فقط انرژی پاک و مثبت عشق را در خود دارد. افکار، احساسات و نوع رابطه‌ای که با معشوقتان دارید را یادداشت کنید. حالا گوی صورتی رنگ را فراموش کنید. بگذارید به هوا برود. هر وابستگی را رها کنید. و اگر اینکار را به درستی انجام دهید، دیگر هیچ وابستگی برایتان نمی‌ماند زیرا الان جایی هستید که می‌توانید حس رابطه را احساس کنید. اگر تردیدی داشتید با خودتان تکرار کنید، "من تسلیم نور معنویم هستم." "فقط باید نور معنویم را دوست داشته باشم و از آن سپاسگذار باشم."
دقت کنید که این هدف فقط و فقط زمانی اتفاق می‌افتد که ارتعاشات احساسات شما بالا باشد. ناامیدی مثل چاهی عمیق است که ارتعاشات آن بسیار پایین است. عشق و حق‌شناسی بالاترین حد ارتعاشات را دارند.

 


اگر اینکار را درست انجام دهید، احساساتتان در این مرحله باید اینگونه باشند :

1 - ناامیدی صفر. متعجب می‌شوید که آنهمه ناامیدی به کجا رفته است.

 

2 - شدیداً احساس شادی می‌کنید زیرا رابطه‌ای زیبا و عاشقانه ساخته‌اید و به روشنی آن را دیده و حس کرده‌اید.

3 - یک رابطه کامل و شاد بین شما و جهان که فقط و فقط شکرگذار آن هستید.
رابطه ایدآل شما خود را نشان خواهد داد. 60،000 فکر در روز کارمای  karma  فکر شماست. اگر در 80 درصد از این افکار عشق و حق‌شناسی باشد، رابطه زیبایی که خلق خواهید کرد فرای تصورتان خواهد بود.


[ یادداشت ثابت - جمعه 02/10/9 ] [ 5:39 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

غلامعلی عباسی متولد 1340 دبیر بازنشسته زبان انگلیسی در شهرستان اردبیل هستم این وبلاگ دفتر یادداشت بنده است . هر مطلبی که به یادگیری بیشتر زبان انگلیسی کمک نماید و به نظر بنده مفید باشد در این وبلاگ جمع آوری نموده ام و با علاقه مندان به آموزش زبان انگلیسی به اشتراک گذاشته ام . در حد امکان منابع مطالب اعلام می گردد . امیدوارم مورد پسند و استفاده دانش آموزان و دانشجویان زبان انگلیسی واقع گردد .
موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 424
بازدید دیروز: 377
کل بازدیدها: 306449