آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

شهری بود که مردمش, اصلاً فیل ندیده بودند, از هند فیلی آوردند و به خانة تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند, مردم در آن تاریکی نمی‌توانستند فیل را با چشم ببینید. ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک لولة بزرگ است. دیگری که گوش فیل را با دست گرفت؛ گفت: فیل مثل بادبزن است. یکی بر پای فیل دست کشید و گفت: فیل مثل ستون است. و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب است. آنها وقتی نام فیل را می‌شنیدند هر کدام گمان می‌کردند که فیل همان است که تصور کرده‌اند. فهم و تصور آنها از فیل مختلف بود و سخنانشان نیز متفاوت بود. اگر در آن خانه شمعی می‌بود. اختلاف سخنان آنان از بین می‌رفت. ادراک حسی مانند ادراک کف دست, ناقص و نارسا است. نمی‌توان همه چیز را با حس و عقل شناخت


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 01/4/6 ] [ 11:10 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]


مارگیری در زمستان به کوهستان رفت تا مار بگیرد. در میان برف اژدهای بزرگ مرده‌ای دید. خیلی ترسید, امّا تصمیم گرفت آن را به شهر بغداد بیاورد تا مردم تعجب کنند, و بگوید که اژدها را من با زحمت گرفته‌ام و خطر بزرگی را از سر راه مردم برداشته‌ام و پول از مردم بگیرد. او اژدها را کشان کشان , تا بغداد آورد. همه فکر می‌کردند که اژدها مرده است. اما اژدها زنده بود ولی در سرما یخ زده بود و مانند اژدهای مرده بی‌حرکت بود. دنیا هم مثل اژدها در ظاهر فسرده و بی‌جان است اما در باطن زنده و دارای روح است.
مارگیر به کنار رودخانة بغداد آمد تا اژدها را به نمایش بگذارد, مردم از هر طرف دور از جمع شدند, او منتظر بود تا جمعیت بیشتری بیایند و او بتواند پول بیشتری بگیرد. اژدها را زیر فرش و پلاس پنهان کرده بود و برای احتیاط آن را با طناب محکم بسته بود. هوا گرم شد و آفتابِ عراق, اژدها را گرم کرد یخهای تن اژدها باز شد، اژدها تکان خورد، مردم ترسیدند، و فرار کردند، اژدها طنابها را پاره کرد و از زیر پلاسها بیرون آمد, و به مردم حمله بُرد. مردم زیادی در هنگام فرار زیر دست و پا کشته شدند. مارگیر از ترس برجا خشک شد و از کار خود پشیمان گشت. ناگهان اژدها مارگیر را یک لقمه کرد و خورد. آنگاه دور درخت پیچید تا استخوانهای مرد در شکم اژدها خُرد شود. شهوتِ ما مانند اژدهاست اگر فرصتی پیدا کند, زنده می‌شود و ما را می‌خورد


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 01/4/6 ] [ 11:10 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

یکی از بهترین و مؤثرترین روش‌های صحیح درس خواندن روش (پس‌ ختام) است که شامل شش مرحله می‌باشد. این مراحل عبارتند از:

(پ) پیش‌خوانی

اگر می‌خواهید مطالب یک کتاب یا فصلی از یک کتاب را یاد بگیرید، ابتدا به سرعت تمام آن فصل را یک بار از نظر بگذرانید تا یک برداشت کلی از موضوع‌ها و مفاهیم آن فصل به دست بیاورید. مرحله پیش‌خوانی به شما کمک می‌کند که علاوه بر یک آشنایی مقدماتی با موضوع، نکات اصلی و فرعی را تا حد بسیار زیادی تشخیص دهید.

(س) سوال کردن

بعد از پشت سر گذاشتن مرحله پیش‌خوانی و آشنایی کلی با مطالب، سعی کنید در رابطه با موضوع مطالعه سوال‌هایی را طرح کنید. سوال‌گذاری ممکن است وقت شما را بگیرد و کمی مشکل باشد، ولی به طور چشمگیری تمرکز حواس، دقت و سرعت عمل شما را افزایش می‌دهد و موجب سهولت یادگیری شما می‌شود.

(خ) خواندن

همه ما وقتی درس می‌خوانیم، منظورمان این است که درس را یاد بگیریم، بفهمیم، حفظ کنیم و به خاطر بسپاریم، برای همین سعی می‌کنیم خط به خط کتاب و جزوه را بخوانیم، حفظ کرده و در ذهن خود تکرار کنیم. در حالی که هدف از مرحله خواندن یادگیری و به خاطر سپردن مطالب نیست. هدف از مرحله خواندن فقط فهمیدن و انتقال اطلاعات از کتاب به یادداشت ‌است.

(ت) تفکر

سعی کنید هنگام خواندن در مورد مطالب و مثال‌ها فکر کنید و از مطالب تصویرسازی ذهنی داشته باشید.

(آ) از حفظ گفتن

پس از پشت سر گذاشتن دو مرحله قبل یعنی خواندن و تفکر سعی کنید مطالب مهم آن را برای خودتان بازگو کنید. مطالب مطالعه شده را به زبان خودتان و آن ‌طور که راحت‌ تر هستید، بازگو کنید. از حفظ گفتن به شما کمک می‌کند بخش‌هایی را که خوب یاد نگرفته‌اید، تشخیص دهید و آن‌ها را از نو بخوانید.

(م) مرور کردن

وقتی تمام فصل‌‌ها را خواندید، در فاصله‌های مناسب مطالب مطالعه شده را مرور کنید. مهم‌ترین قسمت مطالعه که سبب ثبت اطلاعات در لایه‌های زیرین ذهن می‌شود و جلوی فراموشی را می‌گیرد، مرور کردن است.

 


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 01/4/6 ] [ 11:8 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

برای آن که یک روش صحیح درس خواندن داشته باشید، ابتدا باید اصولی را با دقت اجرا کنید. زیرا فقط با رعایت این اصول می‌توانید بهتر بیاموزید و از وقت خود حداکثر استفاده را ببرید. برخی از این اصول عبارتند از:

1. تعیین هدف

شما باید قبل از مطالعه برای خودتان هدفی را مشخص کنید، به این معنی که این درس را به چه منظوری می‌خواهید مطالعه کنید، آیا فقط نکته‌های اصلی درس را می‌خواهید یا قصد دارید همه مطالب کتاب را بفهمید.

2. تعیین مدت زمان مطالعه

باید معلوم کنید چه مقدار زمان می‌خواهید صرف مطالعه کنید. تعیین زمان و مقدار مطالعه به فرد آرامش می‌دهد و این آرامش موجب افزایش میزان یادگیری و سرعت مطالعه می‌شود. 

3. مطالعه فعالانه داشته باشید

دانش‌آموزی که به منظور یادگیری و به صورت هدفدار مطالعه می‌کند، برای یادگیری بهتر باید مطالعه فعال داشته باشد. شما می‌توانید با خلاصه‌ برداری، حل تمرین، علامت‌گذاری و گزینش نکته ‌های مهم، مطالعه خودتان را فعال کنید.

4. جدیت داشته باشید و در عین حال به خود استراحت دهید

وقتی تصمیم به مطالعه می‌گیرید، فورا شروع کنید و اجازه ندهید افکار مزاحم مانع شما شود. برای داشتن یک مطالعه مفید و به منظور داشتن درک بهتر مطالب باید پس از حدود 45 دقیقه مطالعه به خود استراحت کوتاهی (15 ـ 10 دقیقه) بدهید.


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 01/4/6 ] [ 11:6 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

روش صحیح درس خواندن به لوازم و عواملی نیاز دارد که لازم است آن‌ها را فرا بگیرید. درس خواندن برای بسیاری از دانش آموزان از سخت‌ترین کارهای دنیاست. علت این امر می‌تواند عدم آگاهی آن‌ها از روش‌های صحیح و اصولی مطالعه باشد. در واقع درس خواندن هنری‌ست که ظرافت‌‌های خاص خود را دارد، در صورتی که این ظرافت ‌ها به کار گرفته شود، موفقیت حتمی است. بسیاری از دانشجویان از همان دوران ابتدایی به دنبال روش‌های صحیح درس خواندن و یادگیری بوده‌اند. از شیوه‌هایی مانند حفظ کردن گرفته تا حبس کردن خود در یک اتاق استفاده می‌کنند تا مطالب را در ذهن خود ذخیره کنند. اما گاه متوجه می‌شوند تمام آنچه که خوانده‌اند فراموش کرده و تنها وقت خود را هدر داده‌اند. برای حل این مشکل چه باید کرد؟ در ادامه توضیح داده‌ایم که می‌توانید از روش‌های مؤثرتری در این زمینه استفاده کنید.

مهارت‌های لازم برای روش صحیح درس خواندن

برای این که یک روش صحیح درس خواندن داشته باشید، ابتدا باید چند مهارت مهم و پایه‌ای را بیاموزید.

1. مهارت گوش دادن

شما حرف‌ها و صداها را می‌شنوید، اما معنایش این نیست که آن‌ها را درک می‌کنید. اگر بخواهید گوش بدهید، موضوع فرق می‌کند. هرچه با دقت‌‌تر گوش دهید، بیشتر موضوع را درک می‌کنید. به جرات می‌توان گفت که ناتوانی و ضعف در گوش دادن، علت بسیاری از مشکلات ارتباطی و یادگیری است. 

2. مهارت یادداشت ‌برداری

یادداشت‌ برداری مهارتی است که به درک بهتر مطلب و تکمیل دانسته‌‌ها کمک می‌کند و با جزوه ‌نویسی فرق دارد. در واقع یادداشت ‌برداری به معنای انتخاب و ثبت نکات کلیدی و مهم است.

3. مهارت خلاصه ‌نویسی

خلاصه به معنای مرور مطلبی‌ست که خوانده‌اید. در واقع بیان مجددی از نکات اصلی به زبان خود شما است. یک خلاصه نه ‌تنها باید شامل نکات اصلی باشد، بلکه باید بیان‌ کننده روابط میان نکات اصلی هم باشد. خلاصه باید از انسجام مناسبی برخوردار باشد، یعنی ارتباط منطقی بین جمله‌ها وجود داشته باشد و به زبان خود فرد نوشته شود.

4. روش صحیح درس خواندن | مهارت پرسیدن

پرسش‌های شما نشان‌دهنده دقت، ظرافت، نکته ‌سنجی و مهارتتان در یادگیری است. پس از سوال پرسیدن نترسید و به موقع و به جا سوال بپرسید. در این زمینه مطالعه مقاله مهارت سوال پرسیدن می‌تواند مفید باشد.



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 01/4/6 ] [ 11:5 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

پیری برای جمعی سخن میراند ...

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید!

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

واقعا بزرگترین لطیفه زندگی ما اینه که همیشه افسوس میخوریم...


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 01/4/2 ] [ 12:52 صبح ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.

پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»

زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»

پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.»

زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر…، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»

پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 01/4/2 ] [ 12:51 صبح ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

 

پسر کوچولو به مادر خود گفت : مادر داری به کجا می روی؟ مادر گفت: عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است!! این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم و با او حرف بزنم!! خیلی زود برمیگردم...
اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود... و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد... حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت...
پسر به مادرش گفت: مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟ آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت ولباس های خود رابیرون آورد و گفت:مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم...
اما مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است...حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به کلیسای بزرگ شهر اشاره می کرد.مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست...این رفتار تو اصلا زیبا نبود!
کودک جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟ وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا.مادر هیچ نگفت و خاموش ماند...


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 01/4/2 ] [ 12:50 صبح ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

روزی خورشید و باد هر دو در حال گفتگو بودند و هر کدام نسبت به دیگری احساس برتری می کرد . باد به خورشید می گفت : من از تو قوی ترم خورشید هم ادعا میکرد که او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان کنیم . خوب حالا چگونه ؟ دیدند مردی در حال عبور است و کتی به تن دارد. باد گفت من می توانم کت آن مرد را از تنش در آورم. خورشید گفت پس شروع کن. باد وزید و وزید. با تمام قدرتی که داشت به زیر کت مرد می کوبید. در این هنگام که مرد دید ممکن است کتش را از دست بدهد ، دکمه ی کتش را بست و با دو دستش محکم آن را چسبید. باد هر چه کرد نتوانست کت را از تنش خارج کند و با خستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت عجب آدم سرسختی بود ، هر چه سعی کردم موفق نشدم .مطمئن هستم که تو هم نمی توانی . خورشید گفت تلاشم را می کنم وشروع کرد به تابیدن . پرتوهای پر مهرش را بر سر مرد بارید و او را گرم کرد .

مرد که تا چند لحظه قبل سعی در حفظ کت خود داشت ، متوجه شد که هوا تغییر کرده و با تعجب به خورشید نگریست . دید از آن باد خبری نیست ، احساس آرامش و امنیت کرد . با تلاش مداوم و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی به اینکه کت را به تن داشته باشد نیست . بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود . به آرامی کت را از تن به در آورد و به روی دستانش قرار داد. باد سر به زیر انداخت و فهمید که خورشید پر مهر و محبت که پرتوهای خویش را بی منت به دیگران می بخشد از او که به زور می خواست کاری را انجام دهد بسیار قوی تر است... لازم است بدانید که در ادبیات فارسی خورشید نماد مهر است!

سخن روز: شادی مثل پروانه ایست که هر چه تقلا کنی نمیتوانی آن را شکار کنی... باید آرام باشی تا بر روی شانه ات بنشیند...


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 01/4/2 ] [ 12:49 صبح ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]

1 . you have a roof over your head .

2 . you ate today .

3 . you have a good heart .

4 . you wish good for others .

5 . you have clean water .

6 . someone cares for you .

7 . you strive to be better .

8 . you have clean clothes .

9 . you have a dream .

10 . you’ve breathing .

 

Be thankful for the little things .

For they are the most important .


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 01/4/2 ] [ 12:48 صبح ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

غلامعلی عباسی متولد 1340 دبیر بازنشسته زبان انگلیسی در شهرستان اردبیل هستم این وبلاگ دفتر یادداشت بنده است . هر مطلبی که به یادگیری بیشتر زبان انگلیسی کمک نماید و به نظر بنده مفید باشد در این وبلاگ جمع آوری نموده ام و با علاقه مندان به آموزش زبان انگلیسی به اشتراک گذاشته ام . در حد امکان منابع مطالب اعلام می گردد . امیدوارم مورد پسند و استفاده دانش آموزان و دانشجویان زبان انگلیسی واقع گردد .
موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 310111