آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم | ||
بسیاری از اساتید زبان شکایت دارند که زبان آموزان به مقدار کافی صحبت نمیکنند، خیلی ساکت هستند و روی صندلی نشسته و چیزی نمیگویند. سکوت شاگردان دلایل بسیاری دارد و تعجب خواهید کرد اگر بدانید یکی از دلایلش خود شما هستید. البته برداشت اشتباهی نکنید. مشکل از شما نیست و کارتان را خوب انجام میدهید ولی شما هرچه بیشتر صحبت کنید آنها کمتر صحبت خواهند کرد و مطمئناً شما هم نمیخواهید که زبان آموزانتان بیایند سرکلاس و فقط نشسته و به شما گوش دهند. بهمین دلیل در این مقاله هفت تکنیک را معرفی خواهیم کرد که از زمان صحبت شما کاسته و به زمان صحبت زبان آموزان میافزاید. 1. وقت کافی برای پاسخ دادن به آنها بدهید. آیا این انتظاری واقع بینانه است که همه زبان آموزان بتوانند بلادرنگ و فوری پاسخی صحیح به پرسشهایتان بدهند؟ البته که نیست. شاید بعضی از شاگردانتان قادر باشند بلافاصله پاسخی سریع بدهند ولی همه اینطور نیستند. فهم و تحلیل گفته ها یا سوالات شما برای اکثر زبان آموزان زمانبر است. حتی سپس بازهم به زمانی نیاز دارند تا پاسخ صحیح سوالتان را سرهم بندی کنند. پس اگر میخواهید خودتان کمتر حرف زده و آنها بیشتر انگلیسی صحبت کنند باید این وقتها را به آنها بدهید. اگر انتظار کشیدن برایتان سخت است، آرام پیش خود تا پنج یا بیشتر بشمارید. شاید این چند لحظه سکوت بین اتمام پرسش شما و شروع پاسخ آنها در اوایل کار برای شما و شاگردانتان عجیب باشد ولی ارزشش را دارد که صبر کرده و عادت کنید. 1. همه سوالات را خودتان پاسخ ندهید. حتماً به این نتیجه رسیده اید که وقتی یکی از زبان آموزان سوالی میپرسد، یکی دیگر از شاگردان هست که جواب آن سوال را میداند. پس از این موضوع استفاده کنید. وقتی یکی سوالی میپرسد، خودتان چیزی نگوید و به سایر شاگردان نگاه کنید طوری که بفهمند میخواهید آنها جواب بدهند. حس بسیار خوبیست که شاگردانتان بهم کمک کرده و نیازی نیست شما چیزی بگویید. 1. تمرینات و فعالیتهای دونفره یا گروهی ترتیب دهید. هنگام تدریس زبان انگلیسی بسیار پیش میاید که با یکی از شاگردان نقشی را بازی کنیم (مثلا مسافر و راننده تاکسی، برای آموزش آدرس دادن) ولی اگر زبان آموزان را به گروههای دو نفره تقسیم کنید و آنها اینکار را انجام داده و شما فقط در کلاس قدم بزنید و کمکشان کنید، باعث میشود که کمتر صحبت کرده و درعوض آنها بیشتر صحبت کنند. همین نتیجه را با تمرینات گروهی هم میتوانید کسب کنید. تمرین نوشتاری بدهید مثلاً نوشتن گروهی یک داستان یا تمرین گفتاری همچون بحث گروهی. 1. توضیحات آموزشی کتاب درسی را بخوانند و به بقیه توضیح دهند. اگر کتابی که تدریس میکنید دارای دستورالعملهای ساده آموزشی یا توضیح نکات گرامری است، بگذارید زبان آموزان آن را در کلاس با صدای بلند بخوانند و به همکلاسیهایشان توضیح دهند. میتوانید این وظیفه را به دو نفر از مشتاقترین و پرکارترین شاگردانتان بدهید تا یکی بخواند و دیگری توضیح دهد. با اینکار هم شاگردان زرنگ و پرکار راضی میشوند و هم شاگردانی که خیلی قوی نیستند هم میتوانند ایراداتشان را از همکلاسیهایشان بپرسند. 1. سوالاتی بپرسید که جوابی مفصل داشته باشند. تا وقتی لازم نشده است، سوالاتی نپرسید که جوابی کوتاه داشته باشند وگرنه فقط yes یا no و ندرتاً maybe خواهید شنید. پس بیشتر از where, why, how often, when و چیزهایی از این قبیل استفاده کنید. در ضمن بیاد داشته باشید که بیش از یک سوال بپرسید. به نمونه زیر توجه کنید: T: What kind of music do you listen to? پس شاگرد دوم که در این مثال تامی است، بخوبی خواهد دانست که در مورد موسیقی مورد علاقه اش چه چیزی خواهد گفت. 1. در حد نیاز حرف بزنید. صحبتهای شاگردان را ادامه ندهید و خاطره تعریف نکنید. مجبور نیستید سکوت کلاس را با پرحرفی بشکنید. البته صحبتهای روزمره برای خودمانی و راحتتر کردن جو کلاس خوب است ولی اینکار را در اول و آخر جلسه و یا ترجیحاً در وقت استراحت وسط کلاس انجام دهید. طی زمان کلاس تمرکزتان روی این باشد که زبان آموزان بیشتر صحبت بکنند. 1. پاسخ مستقیم ندهید، سرنخ بدستشان بدهید. وقتی جواب را حاضر و آماده کف دستشان میگذارید، درواقع زبان آموزان نقشی منفعل خواهند داشت. مثلاً وقتی لغت انگلیسی میخکوب یعنی stapler را فراموش کرده اند مشخصاً برای شما و آنها آسانتر است که حاضر و آماده بگویید stapler ولی لزوماً همیشه آسانترین راه بهترین راه نیست. در عوض سعی کنید با دادن سرنخهایی ذهنشان را تحریک کنید تا لغت را بیاد بیاورند. درواقع لغت را از ذهنشان استخراج کنید. به این نمونه توجه کنید: S1: What’s this? خیلی وقتها میگوییم: “یادتان هست که در کلاس در مورد انواع هوا صحبت کردیم؟ گفتیم که هوا می تواند ابری، آفتابی، بارانی،…باشد.” این اشتباه است. به آنها کلمه ای را که دنبالش هستند مستقیم نگویید، بلکه کاری کنید که زبان آموز خودش آنرا به یاد و به زبان بیاورد. نسبت صحیح میان زمان صحبت استاد و زمان صحبت زبان آموزان بستگی به این دارد که چقدر میشود از زبان آموزان انتظار صحبت کردن داشت. مثلاً در کلاسهای سطوح مقدماتی نسبت پنجاه-پنجاه معقول است و هرچقدر سطح زبان آموزان بالاتر میرود این نسبت هم باید تغییر کند و به 70 درصد صحبت شاگردان و 30 درصد صحبت استاد برسد. در کلاسهای سطح بالا این نسبت میتواند تا 90 درصد به 10 درصد بالا برود. البته بازهم شما باید تصمیم بگیرید که چه حالتی بهترین نتیجه را برای هر کلاس بخصوصی در پی دارد ولی در اکثر موارد سعی کنید بیشتر از شاگردان صحبت نکنید. یک روش بسیار ساده برای بیشتر صحبت کردن زبان آموزان این است که خیلی ساده جلوی خودتان را بگیرید و حرف نزنید. چرا ما اساتید اینهمه حرف میزنیم؟ بعضی وقتها چون سکوت آزاردهنده است. بعضاً هم چون از صحبت کردن و گپ زدن خوشمان میاید ولی بهتر است نگهش داریم برای اتاق اساتید.
منبع: http://busyteacher.org/13959-how-to-increase-student-talking-time-7-techniques.htm [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 11:39 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
بسیاری از اساتید زبان شکایت دارند که زبان آموزان به مقدار کافی صحبت نمیکنند، خیلی ساکت هستند و روی صندلی نشسته و چیزی نمیگویند. سکوت شاگردان دلایل بسیاری دارد و تعجب خواهید کرد اگر بدانید یکی از دلایلش خود شما هستید. البته برداشت اشتباهی نکنید. مشکل از شما نیست و کارتان را خوب انجام میدهید ولی شما هرچه بیشتر صحبت کنید آنها کمتر صحبت خواهند کرد و مطمئناً شما هم نمیخواهید که زبان آموزانتان بیایند سرکلاس و فقط نشسته و به شما گوش دهند. بهمین دلیل در این مقاله هفت تکنیک را معرفی خواهیم کرد که از زمان صحبت شما کاسته و به زمان صحبت زبان آموزان میافزاید. 1. وقت کافی برای پاسخ دادن به آنها بدهید. آیا این انتظاری واقع بینانه است که همه زبان آموزان بتوانند بلادرنگ و فوری پاسخی صحیح به پرسشهایتان بدهند؟ البته که نیست. شاید بعضی از شاگردانتان قادر باشند بلافاصله پاسخی سریع بدهند ولی همه اینطور نیستند. فهم و تحلیل گفته ها یا سوالات شما برای اکثر زبان آموزان زمانبر است. حتی سپس بازهم به زمانی نیاز دارند تا پاسخ صحیح سوالتان را سرهم بندی کنند. پس اگر میخواهید خودتان کمتر حرف زده و آنها بیشتر انگلیسی صحبت کنند باید این وقتها را به آنها بدهید. اگر انتظار کشیدن برایتان سخت است، آرام پیش خود تا پنج یا بیشتر بشمارید. شاید این چند لحظه سکوت بین اتمام پرسش شما و شروع پاسخ آنها در اوایل کار برای شما و شاگردانتان عجیب باشد ولی ارزشش را دارد که صبر کرده و عادت کنید. 1. همه سوالات را خودتان پاسخ ندهید. حتماً به این نتیجه رسیده اید که وقتی یکی از زبان آموزان سوالی میپرسد، یکی دیگر از شاگردان هست که جواب آن سوال را میداند. پس از این موضوع استفاده کنید. وقتی یکی سوالی میپرسد، خودتان چیزی نگوید و به سایر شاگردان نگاه کنید طوری که بفهمند میخواهید آنها جواب بدهند. حس بسیار خوبیست که شاگردانتان بهم کمک کرده و نیازی نیست شما چیزی بگویید. 1. تمرینات و فعالیتهای دونفره یا گروهی ترتیب دهید. هنگام تدریس زبان انگلیسی بسیار پیش میاید که با یکی از شاگردان نقشی را بازی کنیم (مثلا مسافر و راننده تاکسی، برای آموزش آدرس دادن) ولی اگر زبان آموزان را به گروههای دو نفره تقسیم کنید و آنها اینکار را انجام داده و شما فقط در کلاس قدم بزنید و کمکشان کنید، باعث میشود که کمتر صحبت کرده و درعوض آنها بیشتر صحبت کنند. همین نتیجه را با تمرینات گروهی هم میتوانید کسب کنید. تمرین نوشتاری بدهید مثلاً نوشتن گروهی یک داستان یا تمرین گفتاری همچون بحث گروهی. 1. توضیحات آموزشی کتاب درسی را بخوانند و به بقیه توضیح دهند. اگر کتابی که تدریس میکنید دارای دستورالعملهای ساده آموزشی یا توضیح نکات گرامری است، بگذارید زبان آموزان آن را در کلاس با صدای بلند بخوانند و به همکلاسیهایشان توضیح دهند. میتوانید این وظیفه را به دو نفر از مشتاقترین و پرکارترین شاگردانتان بدهید تا یکی بخواند و دیگری توضیح دهد. با اینکار هم شاگردان زرنگ و پرکار راضی میشوند و هم شاگردانی که خیلی قوی نیستند هم میتوانند ایراداتشان را از همکلاسیهایشان بپرسند. 1. سوالاتی بپرسید که جوابی مفصل داشته باشند. تا وقتی لازم نشده است، سوالاتی نپرسید که جوابی کوتاه داشته باشند وگرنه فقط yes یا no و ندرتاً maybe خواهید شنید. پس بیشتر از where, why, how often, when و چیزهایی از این قبیل استفاده کنید. در ضمن بیاد داشته باشید که بیش از یک سوال بپرسید. به نمونه زیر توجه کنید: T: What kind of music do you listen to? پس شاگرد دوم که در این مثال تامی است، بخوبی خواهد دانست که در مورد موسیقی مورد علاقه اش چه چیزی خواهد گفت. 1. در حد نیاز حرف بزنید. صحبتهای شاگردان را ادامه ندهید و خاطره تعریف نکنید. مجبور نیستید سکوت کلاس را با پرحرفی بشکنید. البته صحبتهای روزمره برای خودمانی و راحتتر کردن جو کلاس خوب است ولی اینکار را در اول و آخر جلسه و یا ترجیحاً در وقت استراحت وسط کلاس انجام دهید. طی زمان کلاس تمرکزتان روی این باشد که زبان آموزان بیشتر صحبت بکنند. 1. پاسخ مستقیم ندهید، سرنخ بدستشان بدهید. وقتی جواب را حاضر و آماده کف دستشان میگذارید، درواقع زبان آموزان نقشی منفعل خواهند داشت. مثلاً وقتی لغت انگلیسی میخکوب یعنی stapler را فراموش کرده اند مشخصاً برای شما و آنها آسانتر است که حاضر و آماده بگویید stapler ولی لزوماً همیشه آسانترین راه بهترین راه نیست. در عوض سعی کنید با دادن سرنخهایی ذهنشان را تحریک کنید تا لغت را بیاد بیاورند. درواقع لغت را از ذهنشان استخراج کنید. به این نمونه توجه کنید: S1: What’s this? خیلی وقتها میگوییم: “یادتان هست که در کلاس در مورد انواع هوا صحبت کردیم؟ گفتیم که هوا می تواند ابری، آفتابی، بارانی،…باشد.” این اشتباه است. به آنها کلمه ای را که دنبالش هستند مستقیم نگویید، بلکه کاری کنید که زبان آموز خودش آنرا به یاد و به زبان بیاورد. نسبت صحیح میان زمان صحبت استاد و زمان صحبت زبان آموزان بستگی به این دارد که چقدر میشود از زبان آموزان انتظار صحبت کردن داشت. مثلاً در کلاسهای سطوح مقدماتی نسبت پنجاه-پنجاه معقول است و هرچقدر سطح زبان آموزان بالاتر میرود این نسبت هم باید تغییر کند و به 70 درصد صحبت شاگردان و 30 درصد صحبت استاد برسد. در کلاسهای سطح بالا این نسبت میتواند تا 90 درصد به 10 درصد بالا برود. البته بازهم شما باید تصمیم بگیرید که چه حالتی بهترین نتیجه را برای هر کلاس بخصوصی در پی دارد ولی در اکثر موارد سعی کنید بیشتر از شاگردان صحبت نکنید. یک روش بسیار ساده برای بیشتر صحبت کردن زبان آموزان این است که خیلی ساده جلوی خودتان را بگیرید و حرف نزنید. چرا ما اساتید اینهمه حرف میزنیم؟ بعضی وقتها چون سکوت آزاردهنده است. بعضاً هم چون از صحبت کردن و گپ زدن خوشمان میاید ولی بهتر است نگهش داریم برای اتاق اساتید.
منبع: http://busyteacher.org/13959-how-to-increase-student-talking-time-7-techniques.htm [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 11:39 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
1. بدانید چرا این کار را میکنید. شاید بدیهی بهنظر برسد اما اگر دلیل خوبی برای یادگیری یک زبان نداشته باشید، احتمالاش کم است که در درازمدت باانگیزه و مشتاق بمانید. مثلاً اینکه بخواهید با دانستن زبان فرانسه، انگلیسیزبانان را تحت تاثیر قرار دهید دلیل خوبی نیست ولی اینکه بخواهید یک فرانسوی را به زبان خودش بشناسید تماماً چیز دیگری است. جدای از دلیل یادگیری، وقتی تصمیم گرفتید، حیاتی است که متعهد شوید: «خب، من میخواهم این زبان را یاد بگیرم پس قصد دارم هرچه که بتوانم در این زبان، با این زبان و برای این زبان انجام بدهم» 1. درگیر آن زبان شوید. خب حالا متعهد به انجام این کار هستید ولی چگونه باید پیش رفت؟ آیا روش مناسبی برای یادگیری زبان وجود دارد؟ متیو یک رویکرد همهجانبه را پیشنهاد میکند: مهم نیست از کدام ابزار آموزشی استفاده میکنید. مهم این است که هر روز آن زبان جدید را تمرین کنید. «از همان شروع کار تمایل داشتم هرچهقدر که ممکن است آن زبان را به چنگ آورم. پس وقتی چیزی یاد میگرفتم با جان و دل همه تلاشام برروی آن متمرکز میشد و سعی میکردم در طول روز از آن استفاده کنم. رفتهرفته سعی کردم به آن زبان فکر کنم، به آن زبان بنویسم و حتی با خودم به آن زبان صحبت کنم. برای من موضوع این است که چیزی که یاد میگیرم را واقعاً در عمل هم تمرین کنم. مثلاً با نوشتن ایمیل، صحبت کردن با خودم، گوش دادن به موسیقی و رادیو. اینکه توسط فرهنگِ زبان جدید احاطه شوید و در آن غوطه بخورید بینهایت مهم است» به یاد داشته باشید که بهترین نتیجهی ممکن که از صحبت به یک زبان عایداتان میشود این است که دیگران هم با شما صحبت میکنند. توانایی برقراری یک مکالمه ساده خودش یک پاداش بزرگ است. رسیدن به اینچنین دستآورد برجستهای در مراحل اولیهی یادگیری زبان، باانگیزه ماندن و ادامه دادن به تمرینات را آسانتر خواهد کرد: «همیشه آن پشت پشتهای ذهنم این بود که موضوع درواقع این است که باید نحوهی تفکراتان را با نحوهی تفکر در آن زبان سازگار کنید. البته اینطور نیست که فقط یک نوع از تفکر اسپیانیاییزبان یا آلمانیزبان یا عبریزبان داشته باشیم ولی بحث این است که از زبان بهعنوان ابزاری استفاده کنید برای ساختن دنیای زبانی خودتان» 1. یک همراه پیدا کنید. متیو چندین زبان را همراه با برادر دوقلوی خود، مایکل، یاد گرفته است. اولین زبان خارجی که یاد گرفتهاند زبان یونانی بود که در هشت سالگی آن را آموختند. متیو و مایکل که من دوست دارم آنها را برادران سوپر چندزبانه بنامم، این قدرتاشان را از رقابت سالم بین دو برادر به دست آوردهاند که نشات گرفته از فرهنگ روستاهای آمریکاست. «خیلی مشتاق و باانگیزه بودیم و هنوز هم هستیم. همدیگر را به سمت تلاشی بیوقفه سوق میدادیم. اگر برادرم میدید که من بهتر از او عمل میکنم، کمی حسودی میکرد و تلاشاش را میکرد و از من جلو میزد و من نیز مثل او بودم» حتی اگر خواهر یا برادری ندارید که در این ماجراجوییِ زبانی به شما ملحق شود، باز هم هرگونه همراه دیگری نیز باعث میشود هردوی شما دائماً کمی بیشتر تلاش کنید و دوشادوش هم بمانید: «فکر میکنم این یک راه عالی برای انجام این کار است. کسی را دارید که میتواند صحبت کند و این همان ایدهی پشت یادگیری زبان است.» 1. راه را گم نکنید. اگر از همان اول، مکالمه را هدف خود قرار دهید پس احتمالاش کمتر است که میان کتابهای مرجع آموزش زبان راه خود را گم کنید. حرف زدن با دیگران فرآیند یادگیری را در مسیری مرتبط به شما نگه میدارد: «زبان یاد میگیرید تا بتوانید از آن استفاده کنید. قرار نیست با خودتان صحبت کنید. جنبه مبتکرانه قضیه این است که واقعاً بتوانید زبانی را که یاد میگیرید در یک بستر مفیدتر، وسیع و مربوط به زندگی روزمره قرار بدهید. مثلا از طریق نوشتن ترانه، یا اینکه در همه حال بخواهید با مردم صحبت کنید یا هنگام سفر به خارج کشور از آن استفاده کنید. لزوماً مجبور هم نیستید به خارج از کشور سفر کنید. به رستوران یونانی بروید و به زبان یونانی سفارش دهید» 1. با زبان خوش بگذرانید. زبان جدیدی که یاد گرفتهاید را در هر موقعیتی که بهکار ببرید، عملی خلاقانه است. برادران سوپر چندزبانه زبان یونانی را با نوشتن و ضبط ترانهها تمرین میکردند. چند روش سرگرمکننده برای تمرین زبان جدید در نظر داشته باشید: نمایشنامهی رادیویی با یکی از دوستان اجرا کنید، رمان مصور بنویسید، شعر بنویسید یا خیلی ساده با هرکه توانستید صحبت کنید. اگر نتوانید راهی برای خوش گذراندن با زبان جدید پیدا کنید به احتمال قوی از نکته شماره چهار پیروی نمیکنید. 1. مثل بچه رفتار کنید. نه اینکه مثل بچهها کجخلقی کنید یا طوری غذا بخورید که غذا لای موهایاتان پیدا شود بلکه سعی کنید بهروش بچهها یاد بگیرید. اینکه بچهها ذاتاً بهتر از بزرگسالان یاد میگیرند ثابت شده است که افسانهای بیش نیست. پژوهشی جدید نتوانسته است هیچ ارتباط مستقیمی بین سن و توانایی یادگیری پیدا کند. کلید یادگیری سریع همچون کودکان شاید بهسادگی همین باشد که نگرش و رفتاری بچهگانه داشته باشیم: مثلاً جدی نگرفتن خود، میل به بازی با زبان و آمادهی اشتباه کردن. با اشتباه کردن است که یاد میگیریم. بهعنوان کودک از ما انتظار میرود که اشتباه کنیم ولی بهعنوان بزرگسال، اشتباه کردن یک تابو است. ببینید چطور یک بزرگسال بیشتر میگوید «نمیتوانم» نه اینکه بگوید «هنوز یاد نگرفتم». نمیتوانم شنا کنم، نمیتوانم ماشین برانم، نمیتوانم اسپانیایی حرف بزنم. اینکه در حالت شکست خوردن یا حتی تقلا دیده شویم یک تابوی اجتماعی است البته نه در مورد بچهها. وقتی صحبت از یادگیری زبان باشد اعتراف به اینکه چیزی نمیدانید و اینکه با این قضیه مشکلی نداشته باشید، کلید پیشرفت و آزادی است. توداری و کمروییِ بزرگسالی را کنار بگذارید. 1. گوشه امن خود را ترک کنید. آماده بودن برای انجام اشتباهات یعنی آمادگی برای قرار گرفتن در موقعیتهایی بالقوه خجالتآور. شاید ترسناک باشد ولی تنها راه پیشرفت و بهبود است. مهم نیست چهقدر یاد گرفته باشید تا وقتی با دیگران صحبت نکنید، هرگز صحبت کردن به آن زبان را یاد نخواهید گرفت. با غریبهها به آن زبان صحبت کنید، آدرس بپرسید، غذا سفارش دهید، سعی کنید یک جُک تعریف کنید. هرچه بیشتر اینکار را بکنید، خانهی امناتان بزرگتر میشود و در موقعیتهای جدید راحتتر خواهید بود: «اول کار با مشکلاتی روبهرو خواهید شد. شاید در تلفظ و یا گرامر، شاید در نحو (ترتیب چینش کلمات) و یا شاید اصلاً متوجه گفتههای دیگران نشوید. ولی باز هم فکر میکنم مهمترین چیز این است که همیشه این حس را پرورش دهید. هر گویشور بومی نسبت به زبان بومی خود یک حس ارتباط عمیق دارد و دراصل این همان چیزی است که کسی را گویشور بومی میسازد و مشخص میسازد آیا خواهید توانست آن را زبان خود بدانید یا نه.» 1. گوش دهید. قبل از طراحی، باید دیدن را یاد بگیرید. همینطور قبل از اینکه بتوانید صحبت کنید باید گوش دادن را یاد بگیرید. هرزبانی بار اول غریب و ناآشنا بهنظر میرسد ولی هرچه بیشتر در معرض آن باشید آشناتر بهنظر میرسید و درست و حسابی صحبت کردن به آن زبان هم آسانتر میشود: «این توانایی را داریم که هرچیزی را تلفظ کنیم مساله این است که به آن تلفظ درست عادت نکردهایم. برای مثال در انگلیسی ر غلتان (rolled r) وجود ندارد. وقتی داشتم زبان اسپانیایی یاد میگرفتم کلماتی بود همچون perro و reunion که ر غلیظی داشتند. برای من بهترین راه برای تسلط بر تلفظ این ر این بود که بهطور مداوم آن را بشنوم و تصور کنم که آن را چگونه باید تلفظ کرد چون برای هر صدایی یک قسمت مشخصی از دهان یا گلو هست که برای رسیدن به آن صدا باید از آن قسمت استفاده کنیم.» 1. نحوه حرف زدن مردم را ببینید. زبانهای مختلف بهطرق مختلفی زبان، لبها و گلو را بهکار میگیرند. تلفظ کردن همانقدر که ذهنی است، فیزیکی هم هست. «شاید کمی عجیب بهنظر برسد ولی یک روش این است که وقتی کسی کلماتی میگوید که صدای مورد نظر شما در آن است، به او نگاه کنید و سعی کنید تا حد ممکن آن صدا را تقلید کنید. باور کنید شاید اوایل سخت باشد ولی از پساش برمیآیید. این روشی است که واقعاً بهراحتی قابل انجام است فقط باید تمرین کنید.» اگر امکاناش را ندارید بهصورت رودررو یک گویشور بومی را ببینید و تقلید کنید، دیدن فیلم و تلویزیون به آن زبان خارجی جایگزین خوبی است. 1. با خودتان حرف بزنید. وقتی کس دیگری را برای صحبت کردن ندارید هیچ عیبی ندارد با خودتان حرف بزنید. «هرچند بهنظر عجیب و غریب میآید ولی اگر همیشه فرصت استفاده از زبان جدید را ندارید، یک روش خوب برای تمرین زبان این است که با خودتان حرف بزنید.» با این روش کلمات و عبارات جدید در ذهناتان در دسترس میماند و برای دفعه بعد که قرار است با کسی حرف بزنید اعتماد بهنفس شما را بالا میبرد. یک ترفند هم جایزه دارید: خیالتان راحت! قرار نیست با بد صحبت کردنِ زبان ملت، آنها را برنجانید. اگر در آغاز هر تماسی با افراد از عبارت در حال آموختن هستم و میخواهم تمرین میکنم (I am learning and I’d like to practice …) استفاده کنید، اکثر افراد صبور خواهند بود و تشویقاتان خواهند کرد و با کمال میل کمکاتان میکنند. با اینکه تقریباً یک میلیارد گویشور غیر بومی زبان انگلیسی وجود دارد ولی اکثرشان اگر حق انتخاب داشته باشند ترجیح میدهند زبان خودشان را صحبت کنند. اینکه این قدم را بردارید و وارد دنیای زبانی کس دیگری بشوید همچنین باعث خوشامد آنها میشود و احساسات خوبی برمیانگیزد. «البته که میتوانید در سفر خارجی زبان خودتان را حرف بزنید ولی اگر آنجایی که میروید احساس راحتی و آرامش کنید و قادر باشید ارتباط برقرار کنید و آنها را بفهمید و در هر موقعیتی که فکرش را بکنید بتوانید وارد تعامل با دیگران شوید، بهرهی بیشتری از آن سفر خواهید برد.» خوب که چی؟ در مورد اینکه چطور شروع به یادگیری زبان کنیم بحث کردیم اما آیا شما هنوز تردید دارید که چرا باید زبان یاد گرفت؟ متیو یک نکته دیگر برای اشاره دارد: «به نظر من هر زبانی با شیوهای خاص به دنیا مینگرد. وقتی به یک زبان سخن میگویید نحوه تحلیل و تفسیر شما از دنیا با کسی که به زبان دیگری سخن میگوید فرق دارد. حتی اگر آن دو زبان رابطهی نزدیکی با هم داشته باشند، مثل اسپانیایی و پرتغالی که تا حدودی برای دو طرف قابل فهم هستند، باز هم در عین حال دو دنیای متفاوت و دو طرز فکر متفاوت هستند.» «بنابراین، حال که زبانهای دیگری آموختهام و با زبانهای دیگری احاطه شدهام چگونه میتوانم فقط یک زبان را انتخاب کنم؟ چون با انتخاب فقط یک زبان، امکان توانایی دیدن دنیا به روشی متفاوت را از خودم سلب میکنم. نه یک روش متفاوت بلکه بسیاری روشهای متفاوت از هم. در نتیجه، برای من سبک زندگی تکزبانه، غمگینترین، تنهاترین و غیرجذابترین شیوه نگرش به دنیاست. یادگیری یک زبان مزیتهای بسیاری دارد ولی برای یاد نگرفتن زبان هیچ دلیلی به ذهنام نمیرسد.»
منبع: http://www.babbel.com/magazine/10-tips-from-an-expert [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 11:35 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
1. بدانید چرا این کار را میکنید. شاید بدیهی بهنظر برسد اما اگر دلیل خوبی برای یادگیری یک زبان نداشته باشید، احتمالاش کم است که در درازمدت باانگیزه و مشتاق بمانید. مثلاً اینکه بخواهید با دانستن زبان فرانسه، انگلیسیزبانان را تحت تاثیر قرار دهید دلیل خوبی نیست ولی اینکه بخواهید یک فرانسوی را به زبان خودش بشناسید تماماً چیز دیگری است. جدای از دلیل یادگیری، وقتی تصمیم گرفتید، حیاتی است که متعهد شوید: «خب، من میخواهم این زبان را یاد بگیرم پس قصد دارم هرچه که بتوانم در این زبان، با این زبان و برای این زبان انجام بدهم» 1. درگیر آن زبان شوید. خب حالا متعهد به انجام این کار هستید ولی چگونه باید پیش رفت؟ آیا روش مناسبی برای یادگیری زبان وجود دارد؟ متیو یک رویکرد همهجانبه را پیشنهاد میکند: مهم نیست از کدام ابزار آموزشی استفاده میکنید. مهم این است که هر روز آن زبان جدید را تمرین کنید. «از همان شروع کار تمایل داشتم هرچهقدر که ممکن است آن زبان را به چنگ آورم. پس وقتی چیزی یاد میگرفتم با جان و دل همه تلاشام برروی آن متمرکز میشد و سعی میکردم در طول روز از آن استفاده کنم. رفتهرفته سعی کردم به آن زبان فکر کنم، به آن زبان بنویسم و حتی با خودم به آن زبان صحبت کنم. برای من موضوع این است که چیزی که یاد میگیرم را واقعاً در عمل هم تمرین کنم. مثلاً با نوشتن ایمیل، صحبت کردن با خودم، گوش دادن به موسیقی و رادیو. اینکه توسط فرهنگِ زبان جدید احاطه شوید و در آن غوطه بخورید بینهایت مهم است» به یاد داشته باشید که بهترین نتیجهی ممکن که از صحبت به یک زبان عایداتان میشود این است که دیگران هم با شما صحبت میکنند. توانایی برقراری یک مکالمه ساده خودش یک پاداش بزرگ است. رسیدن به اینچنین دستآورد برجستهای در مراحل اولیهی یادگیری زبان، باانگیزه ماندن و ادامه دادن به تمرینات را آسانتر خواهد کرد: «همیشه آن پشت پشتهای ذهنم این بود که موضوع درواقع این است که باید نحوهی تفکراتان را با نحوهی تفکر در آن زبان سازگار کنید. البته اینطور نیست که فقط یک نوع از تفکر اسپیانیاییزبان یا آلمانیزبان یا عبریزبان داشته باشیم ولی بحث این است که از زبان بهعنوان ابزاری استفاده کنید برای ساختن دنیای زبانی خودتان» 1. یک همراه پیدا کنید. متیو چندین زبان را همراه با برادر دوقلوی خود، مایکل، یاد گرفته است. اولین زبان خارجی که یاد گرفتهاند زبان یونانی بود که در هشت سالگی آن را آموختند. متیو و مایکل که من دوست دارم آنها را برادران سوپر چندزبانه بنامم، این قدرتاشان را از رقابت سالم بین دو برادر به دست آوردهاند که نشات گرفته از فرهنگ روستاهای آمریکاست. «خیلی مشتاق و باانگیزه بودیم و هنوز هم هستیم. همدیگر را به سمت تلاشی بیوقفه سوق میدادیم. اگر برادرم میدید که من بهتر از او عمل میکنم، کمی حسودی میکرد و تلاشاش را میکرد و از من جلو میزد و من نیز مثل او بودم» حتی اگر خواهر یا برادری ندارید که در این ماجراجوییِ زبانی به شما ملحق شود، باز هم هرگونه همراه دیگری نیز باعث میشود هردوی شما دائماً کمی بیشتر تلاش کنید و دوشادوش هم بمانید: «فکر میکنم این یک راه عالی برای انجام این کار است. کسی را دارید که میتواند صحبت کند و این همان ایدهی پشت یادگیری زبان است.» 1. راه را گم نکنید. اگر از همان اول، مکالمه را هدف خود قرار دهید پس احتمالاش کمتر است که میان کتابهای مرجع آموزش زبان راه خود را گم کنید. حرف زدن با دیگران فرآیند یادگیری را در مسیری مرتبط به شما نگه میدارد: «زبان یاد میگیرید تا بتوانید از آن استفاده کنید. قرار نیست با خودتان صحبت کنید. جنبه مبتکرانه قضیه این است که واقعاً بتوانید زبانی را که یاد میگیرید در یک بستر مفیدتر، وسیع و مربوط به زندگی روزمره قرار بدهید. مثلا از طریق نوشتن ترانه، یا اینکه در همه حال بخواهید با مردم صحبت کنید یا هنگام سفر به خارج کشور از آن استفاده کنید. لزوماً مجبور هم نیستید به خارج از کشور سفر کنید. به رستوران یونانی بروید و به زبان یونانی سفارش دهید» 1. با زبان خوش بگذرانید. زبان جدیدی که یاد گرفتهاید را در هر موقعیتی که بهکار ببرید، عملی خلاقانه است. برادران سوپر چندزبانه زبان یونانی را با نوشتن و ضبط ترانهها تمرین میکردند. چند روش سرگرمکننده برای تمرین زبان جدید در نظر داشته باشید: نمایشنامهی رادیویی با یکی از دوستان اجرا کنید، رمان مصور بنویسید، شعر بنویسید یا خیلی ساده با هرکه توانستید صحبت کنید. اگر نتوانید راهی برای خوش گذراندن با زبان جدید پیدا کنید به احتمال قوی از نکته شماره چهار پیروی نمیکنید. 1. مثل بچه رفتار کنید. نه اینکه مثل بچهها کجخلقی کنید یا طوری غذا بخورید که غذا لای موهایاتان پیدا شود بلکه سعی کنید بهروش بچهها یاد بگیرید. اینکه بچهها ذاتاً بهتر از بزرگسالان یاد میگیرند ثابت شده است که افسانهای بیش نیست. پژوهشی جدید نتوانسته است هیچ ارتباط مستقیمی بین سن و توانایی یادگیری پیدا کند. کلید یادگیری سریع همچون کودکان شاید بهسادگی همین باشد که نگرش و رفتاری بچهگانه داشته باشیم: مثلاً جدی نگرفتن خود، میل به بازی با زبان و آمادهی اشتباه کردن. با اشتباه کردن است که یاد میگیریم. بهعنوان کودک از ما انتظار میرود که اشتباه کنیم ولی بهعنوان بزرگسال، اشتباه کردن یک تابو است. ببینید چطور یک بزرگسال بیشتر میگوید «نمیتوانم» نه اینکه بگوید «هنوز یاد نگرفتم». نمیتوانم شنا کنم، نمیتوانم ماشین برانم، نمیتوانم اسپانیایی حرف بزنم. اینکه در حالت شکست خوردن یا حتی تقلا دیده شویم یک تابوی اجتماعی است البته نه در مورد بچهها. وقتی صحبت از یادگیری زبان باشد اعتراف به اینکه چیزی نمیدانید و اینکه با این قضیه مشکلی نداشته باشید، کلید پیشرفت و آزادی است. توداری و کمروییِ بزرگسالی را کنار بگذارید. 1. گوشه امن خود را ترک کنید. آماده بودن برای انجام اشتباهات یعنی آمادگی برای قرار گرفتن در موقعیتهایی بالقوه خجالتآور. شاید ترسناک باشد ولی تنها راه پیشرفت و بهبود است. مهم نیست چهقدر یاد گرفته باشید تا وقتی با دیگران صحبت نکنید، هرگز صحبت کردن به آن زبان را یاد نخواهید گرفت. با غریبهها به آن زبان صحبت کنید، آدرس بپرسید، غذا سفارش دهید، سعی کنید یک جُک تعریف کنید. هرچه بیشتر اینکار را بکنید، خانهی امناتان بزرگتر میشود و در موقعیتهای جدید راحتتر خواهید بود: «اول کار با مشکلاتی روبهرو خواهید شد. شاید در تلفظ و یا گرامر، شاید در نحو (ترتیب چینش کلمات) و یا شاید اصلاً متوجه گفتههای دیگران نشوید. ولی باز هم فکر میکنم مهمترین چیز این است که همیشه این حس را پرورش دهید. هر گویشور بومی نسبت به زبان بومی خود یک حس ارتباط عمیق دارد و دراصل این همان چیزی است که کسی را گویشور بومی میسازد و مشخص میسازد آیا خواهید توانست آن را زبان خود بدانید یا نه.» 1. گوش دهید. قبل از طراحی، باید دیدن را یاد بگیرید. همینطور قبل از اینکه بتوانید صحبت کنید باید گوش دادن را یاد بگیرید. هرزبانی بار اول غریب و ناآشنا بهنظر میرسد ولی هرچه بیشتر در معرض آن باشید آشناتر بهنظر میرسید و درست و حسابی صحبت کردن به آن زبان هم آسانتر میشود: «این توانایی را داریم که هرچیزی را تلفظ کنیم مساله این است که به آن تلفظ درست عادت نکردهایم. برای مثال در انگلیسی ر غلتان (rolled r) وجود ندارد. وقتی داشتم زبان اسپانیایی یاد میگرفتم کلماتی بود همچون perro و reunion که ر غلیظی داشتند. برای من بهترین راه برای تسلط بر تلفظ این ر این بود که بهطور مداوم آن را بشنوم و تصور کنم که آن را چگونه باید تلفظ کرد چون برای هر صدایی یک قسمت مشخصی از دهان یا گلو هست که برای رسیدن به آن صدا باید از آن قسمت استفاده کنیم.» 1. نحوه حرف زدن مردم را ببینید. زبانهای مختلف بهطرق مختلفی زبان، لبها و گلو را بهکار میگیرند. تلفظ کردن همانقدر که ذهنی است، فیزیکی هم هست. «شاید کمی عجیب بهنظر برسد ولی یک روش این است که وقتی کسی کلماتی میگوید که صدای مورد نظر شما در آن است، به او نگاه کنید و سعی کنید تا حد ممکن آن صدا را تقلید کنید. باور کنید شاید اوایل سخت باشد ولی از پساش برمیآیید. این روشی است که واقعاً بهراحتی قابل انجام است فقط باید تمرین کنید.» اگر امکاناش را ندارید بهصورت رودررو یک گویشور بومی را ببینید و تقلید کنید، دیدن فیلم و تلویزیون به آن زبان خارجی جایگزین خوبی است. 1. با خودتان حرف بزنید. وقتی کس دیگری را برای صحبت کردن ندارید هیچ عیبی ندارد با خودتان حرف بزنید. «هرچند بهنظر عجیب و غریب میآید ولی اگر همیشه فرصت استفاده از زبان جدید را ندارید، یک روش خوب برای تمرین زبان این است که با خودتان حرف بزنید.» با این روش کلمات و عبارات جدید در ذهناتان در دسترس میماند و برای دفعه بعد که قرار است با کسی حرف بزنید اعتماد بهنفس شما را بالا میبرد. یک ترفند هم جایزه دارید: خیالتان راحت! قرار نیست با بد صحبت کردنِ زبان ملت، آنها را برنجانید. اگر در آغاز هر تماسی با افراد از عبارت در حال آموختن هستم و میخواهم تمرین میکنم (I am learning and I’d like to practice …) استفاده کنید، اکثر افراد صبور خواهند بود و تشویقاتان خواهند کرد و با کمال میل کمکاتان میکنند. با اینکه تقریباً یک میلیارد گویشور غیر بومی زبان انگلیسی وجود دارد ولی اکثرشان اگر حق انتخاب داشته باشند ترجیح میدهند زبان خودشان را صحبت کنند. اینکه این قدم را بردارید و وارد دنیای زبانی کس دیگری بشوید همچنین باعث خوشامد آنها میشود و احساسات خوبی برمیانگیزد. «البته که میتوانید در سفر خارجی زبان خودتان را حرف بزنید ولی اگر آنجایی که میروید احساس راحتی و آرامش کنید و قادر باشید ارتباط برقرار کنید و آنها را بفهمید و در هر موقعیتی که فکرش را بکنید بتوانید وارد تعامل با دیگران شوید، بهرهی بیشتری از آن سفر خواهید برد.» خوب که چی؟ در مورد اینکه چطور شروع به یادگیری زبان کنیم بحث کردیم اما آیا شما هنوز تردید دارید که چرا باید زبان یاد گرفت؟ متیو یک نکته دیگر برای اشاره دارد: «به نظر من هر زبانی با شیوهای خاص به دنیا مینگرد. وقتی به یک زبان سخن میگویید نحوه تحلیل و تفسیر شما از دنیا با کسی که به زبان دیگری سخن میگوید فرق دارد. حتی اگر آن دو زبان رابطهی نزدیکی با هم داشته باشند، مثل اسپانیایی و پرتغالی که تا حدودی برای دو طرف قابل فهم هستند، باز هم در عین حال دو دنیای متفاوت و دو طرز فکر متفاوت هستند.» «بنابراین، حال که زبانهای دیگری آموختهام و با زبانهای دیگری احاطه شدهام چگونه میتوانم فقط یک زبان را انتخاب کنم؟ چون با انتخاب فقط یک زبان، امکان توانایی دیدن دنیا به روشی متفاوت را از خودم سلب میکنم. نه یک روش متفاوت بلکه بسیاری روشهای متفاوت از هم. در نتیجه، برای من سبک زندگی تکزبانه، غمگینترین، تنهاترین و غیرجذابترین شیوه نگرش به دنیاست. یادگیری یک زبان مزیتهای بسیاری دارد ولی برای یاد نگرفتن زبان هیچ دلیلی به ذهنام نمیرسد.»
منبع: http://www.babbel.com/magazine/10-tips-from-an-expert [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 11:35 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
تا به حال به این فکر کرده اید که آموزش زبان انگلیسی چه ملزوماتی دارد؟ تعدادی از بهترین آموزش های زبان انگلیسی غالباً حاصل کار مدرسی بوده که فقط انگلیسی میدانسته و بنابراین شاگردانش را مجبور کرده است که انگلیسی صحبت کنند. این روش آموزش که در آن زبان آموزان فقط باید به زبان انگلیسی حرف بزنند را روش مستقیم (direct method) یا روش طبیعی (natural method) آموزش یک زبان خارجی مینامند و تمرکزش بر روی تلفظ صحیح و کسب مهارت های مکالمه ای است. اولین مهارت مورد نیاز برای آموزش موفقیت آمیز زبان انگلیسی، توانایی استفاده موثر از حرکات و اشارات بدن است. اکثر زبان آموزان دریافته اند که وقتی مجبورند فقط از زبان انگلیسی در کلاس استفاده کنند، بهتر یاد میگیرند. با اجتناب از بکار بردن زبان بومی شاگردان تان، آنها را وامیدارید تا در وهله اول، بوسیله حرکات و اشارات بدنی شما حین تدریس لغات جدید، زبان انگلیسی را یاد بگیرند و سپس با استفاده از آموخته هایشان، مطالب و دانسته های بیشتری یاد بگیرند. این الگوی یادگیری درواقع نحوه زبان آموزی کودکان را تقلید کرده است و بنابراین این روش بهتر از حفظ کردن و تکرار لغات انگلیسی است. یک استراتژی مهم دیگر در آموزش زبان انگلیسی این است که شاگردان را مجبور کنید جملات رایج زبان انگلیسی را آنقدر تمرین کنند تا کاملاً مسلط شوند. با این روش، زبان آموز بیشتر روی لهجه و تلفظ درست تمرکز میکند. مثلاً آموزش معادل های انگلیسی سلام و احوال پرسی، سوالات رایج و اصطلاحات میتواند کمک فوق العاده ای به آموزش ظرافت های زبانی و توانایی های گفتاری زبان انگلیسی بکند. در آموزش هر زبان، تاکید و تمرکز اولیه بر رایج ترین جملات خیلی مهم است و زبان آموز خواهد توانست مکالمه را درست و اصولی آغاز کند. صدها راهنمای تدریس زبان انگلیسی هست که به شما کمک میکند بدانید اول از همه کدام نوع جملات رایج را باید آموزش دهید. منبع: http://www.5minuteenglish.com/tips-teaching-english.htm [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 10:40 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
اسکار وایلد نویسنده ایرلندی گفته است: «تجربه نامیست که بر اشتباهاتمان میگذاریم». این جمله برای همه کسانی که به تازگی شغلی را شروع میکنند هم صادق است و اساتید زبان انگلیسی مستثنی نیستند. بهتر این است که قبول کنیم اشتباه میکنیم و هر اسمی میخواهیم رویش بگذاریم نه اینکه اصلاً برویمان نیاوریم و به اشتباهاتمان ادامه دهیم. در ادامه پنج اشتباه بزرگ اساتید کم تجربه را خواهیم گفت و امیدواریم همگی از اشتباهاتمان درس بگیریم. 1. پرحرفی کردن اصلی ترین دلیل ثبت نام در کلاس آموزش زبان انگلیسی چیست؟ صحبت کردن به زبان انگلیسی. ولی اگر اکثر زمان کلاس به حرف زدن استاد بگذرد، زبان آموزان وقتی برای تمرین مهارتهای گفتاری نخواهند داشت. اکثر اساتید تازه کار این اشتباه بزرگ را مرتکب میشوند و به دو دلیل اکثر زمان کلاس را حرف میزنند: یا از سکوت و وقفه خوششان نمیاید یا خیلی مشتاق آموزش و به اشتراک گذاشتن دانسته هایشان هستند. بهرحال کار اشتباهیست ولی چگونه نسبت مناسب بین زمان صحبت زبان آموزان و زمان صحبت استاد را برقرار کنیم؟ با یک حساب سرانگشتی میتوان گفت که 70 درصد زمان به زبان آموزان و 30 درصد به استاد اختصاص یابد. اگر سطح کلاس مقدماتی بود، نسبت را 50-50 کنید و اگر کلاس پیشرفته داشتید نسبت را 90 به 10 کنید چون بشدت نیاز به صحبت کردن دارند. خلاصه اینکه در اکثر موارد، سهم استاد باید به توضیح نکات اصلی و از همه مهمتر آسانتر کردن هرگونه فعالیت گفتاری و کمک به یادآوری کلمات و پاسخها محدود شود. 1. از بین رفتن حد و حدود بین زبان آموز و استاد اساتید زبان باید رفتاری دوستانه داشته باشند و سعی کنند به شاگردان نزدیک شوند تا بیشترین مقدار یادگیری رخ دهد ولی بین دوستانه بودن و دوست بودن فرقی هست. کنترل باید دست استاد باشد و فرقی با شاگردان داشته باشد. این مشکل بین اساتید جوان بسیار شایع است مخصوصاً وقتی همسن شاگردانشان هستند. هیچ اشکالی ندارد که بعضی مسائل شخصی همچون صحبت در مورد خانواده، حیوانات خانگی، علایق و تفریحات به اشتراک گذاشته شود ولی حواستان باشد که بیش از حد شخصی و خودمانی نشوید. اگر صحبت از مسایل شخصی هم بشود باید در راستای آشنایی زبان آموزان با موضوع درس باشد نه اینکه بدلیل کسب محبوبیت و پذیرش بین شاگردان اینکار را انجام دهید چون باعث از بین رفتن حد و مرزتان با شاگردان شده و آنها را هم سردرگم میکند. باعث از بین رفتن اقتدار و کنترل شما شده و اقدامات مدیریتی تان در کلاس هم بخطر میافتد. دوستانه رفتار کنید و مثلاً در مورد آخر هفته تان صحبت کنید ولی بنحوی رفتار کنید که شاگردان بدانند حد و مرزی بین شما و آنان هست که باید رعایت شود. 1. مدیریت ضعیف و غیرمنسجم کلاس اینهم از مشکلاتی است که بدلیل کم تجربگی اساتید تازه کار بسیار رخ میدهد. البته مدیریت کلاس هم یک علم و فن دقیق و مشخصی نیست و مثلاً اصول مشخصی همچون تدریس فعل گذشته ساده ندارد. هر گروهی از زبان آموزان با گروههای دیگر تفاوت دارند و قوانین مدیریت بر کلاس نیز باید با توجه به هر کلاس تعیین شود. ریشه این مشکل در این است که اساتید تازه کار روش و استایل تدریس قاطع و مشخصی ندارند و گاهی آسان و گاهی سخت میگیرند. در اینترنت هم مقالات زیادی در مورد تکنیکهای مدیریت کلاسی هست که شاید با بعضی از آنها مخالف باشید و بخواهید روشهای خودتان را اجرا بکنید. مثلاً شاید نخواهید بعنوان تشویق به شاگردانتان برچسب صد آفرین بدهید و از روش دیگری استفاده کنید. کلاً بحث سختگیر بودن نیست بلکه بحث از ثبات و انسجام است. چیزی بدتر از وعده های توخالی و بدقولی و تهدیدات ضعیف برای مدیریت کلاس نیست. اگر چیزی گفتید و روشی را برای مدیریت کلاس انتخاب کردید، حتماً به آن پایبند باشید. 1. نادیده گرفتن اختلافات فرهنگی بعضی اساتید آنقدر درگیر توضیح نکات مربوط به فرهنگ انگلیسی زبان میشوند که فرهنگ شاگردانشان را فراموش میکنند. مثلاً نشان دادن انگشت شست که تقریباً بمعنی اوکی است، در بسیاری از فرهنگها توهین آمیز تلقی میشود. مثلاً در بعضی از کشورها دانش آموزان با تحقیق و ارائه آن در کلاس بصورت سخنرانی هیچ آشنایی ندارند و یا ممکن است در بعضی از کشورها شاگردان رغبتی به بازیهای کلاسی نداشته باشند. این نوع مشکل بیشتر در کلاسهای تدریس زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی (EFL) در کشورهای عربی و اسلامی رخ میدهد که فرهنگشان با فرهنگ کشورهای غربی بسیار متفاوت است. بهتر است استاد در مورد آداب و رسوم و نحوه احوالپرسی آنها بداند و از آنها استفاده کند تا جوی مثبت برای یادگیری در کلاس ایجاد شود. 1. داشتن اطلاعات کم در مورد گذشته، پیشزمینه و نیازهای زبان آموزان اساتید تازه کار زیادی دیده ایم که شروع به تدریس در کلاسی میکنند ولی در مورد اینکه قبلاً کجا و چقدر زبان انگلیسی آموخته اند و چه نتایجی گرفته اند هیچ نمیدانند. شاید شاگردی دارید که در بیست سال گذشته چندین و چندین باز به یادگیری زبان انگلیسی روی آورده و پس از مدتی ول کرده است ولی هنوز در سطح متوسط است. مهم نیست از آموزشگاه این اطلاعات را کسب کنید یا از خود شاگردان، اگر میخواهید مهارتهای زبان انگلیسی شاگردانتان پیشرفت کند، اینها اطلاعات مهمی است که حتماً باید بدانید.
نباید الکی نگران باشید چون بهرحال اشتباهاتی رخ خواهد داد و درسهای بسیار مهمی از تک تک اشتباهات میتوان گرفت. کافیست ازین پنج اشتباهی که گفتیم اجتناب کنید تا شغل استادی را با گامهای بجا و درستی آغاز کنید. دوست داریم اساتید باتجربه درمورد چیزهایی که از اشتباهاتشان آموخته اند برایمان بگویند [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 10:36 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
بطور خاص برای زبان فرانسه و بطور کلی برای یادگیری هر زبان خارجی دلایل متنوع زیادی وجود دارد. چرا فرانسوی یاد بگیریم؟ اگر گویشور بومی زبان انگلیسی هستید یکی از بهترین دلایل یادگیری زبان فرانسه برای شما این است که زبان انگلیسی را بهتر بفهمید. اگرچه انگلیسی یک زبان ژرمنی تبار است و فرانسوی زبانی رومی تبار ولی فرانسوی تاثیر بیشماری بر زبان انگلیسی داشته است و درواقع بیشترین تعداد لغات خارجی را زبان فرانسوی به زبان انگلیسی وام داده است. اگر دایره واژگان انگلیسی شما خیلی بیشتر از حد معمول نباشد، یادگیری زبان فرانسوی میتواند دایره واژگان انگلیسی شما را بشدت افزایش دهد. زبان بومی بیشتر از 25 کشور در پنج قاره دنیا زبان فرانسوی است. بسته به منابع مختلف، زبان فرانسوی با داشتن 79 میلیون (2) یا 72 میلیون (3) گویشور بومی، یازدهمین (2) یا سیزدهمین (3) زبان بومی دنیاست و 190 میلیون نفر هم بعنوان زبان دوم به فرانسوی سخن میگویند (3). زبان فرانسوی دومین زبان رایجی است که بعنوان زبان دوم یاد گرفته میشود (بعد از انگلیسی) درنتیجه بسیار محتمل است که آشنایی با زبان فرانسوی هنگام مسافرت به هرجای دنیا مفید واقع شود. زبان فرانسوی در دنیای تجارت در سال 2003 میلادی آمریکا بزرگترین سرمایه گذار در فرانسه بود و 25 درصد مشاغل ناشی از سرمایه گذاری خارجی را ایجاد کرده بود. دو هزار و چهارصد شرکت آمریکایی 240 هزار شغل در فرانسه ایجاد کرده اند (4). ازجمله شرکتهای آمریکایی که در فرانسه دفتر دارند: آی بی ام، مایکروسافت، فورد، کوکاکولا، موتورولا، اچ پی، جانسون اند جانسون، SaraLee ، Mattel ، Dow Chemical و AT&T . فرانسه دومین سرمایه گذار بزرگ در آمریکاست و بیش از سه هزار شرکت فرانسوی شعباتی در آمریکا دارند و تقریباً 700 هزار شغل ایجاد کرده اند. شرکتهایی همچون Mack Trucks ، زنیت ، RCA-Thomson ، بیک و دنون. زبان فرانسوی در آمریکا سومین زبان غیر انگلیسی که در خانواده های آمریکایی صحبت میشود زبان فرانسوی است (5) و بعد از زبان اسپانیایی دومین زبانی است که به عنوان زبان خارجی در آمریکا آموخته میشود (6) . زبان فرانسوی در دنیا زبان فرانسوی زبان رسمی و کاری ده ها سازمان بین المللی ازجمله سازمان ملل، کمیته جهانی المپیک و صلیب سرخ جهانی است. فرانسوی زبان مشترک فرهنگ یعنی هنر و آشپزی حرفه ای و رقص و مد است. کشور فرانسه بیش از هر کشور دیگری برنده جایزه نوبل ادبیات شده است و یکی از برترین تهیه کننده های فیلمهای بین المللی است. دومین زبان پرکاربرد در اینترنت زبان فرانسوی است. همچنین زبان فرانسوی دومین زبان مهم و پرنفوذ دنیاست.
منابع: 2) Summer Institute for Linguistics Ethnologue Survey, 1999
3) Weber, George. “The World’s 10 Most Influential Languages,” Language Today, Vol. 2, Dec 1997
4) “Franco-American Business Ties Rock Solid,” News from France vol 04.06, May 19, 2004
5) United States Census, Ten Languages Most Frequently Spoken at Home Other than English and Spanish: 2000, figure 3
6) Rhodes, N. C., & Branaman, L. E. “Foreign language instruction in the United States: A national survey of elementary and secondary schools.” Center for Applied Linguistics and Delta Systems, 1999
منبع:
http://french.about.com/od/francophonie/a/whylearnfrench_2.htm [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 10:33 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
چند دانشجوی سال اولی باید این سوال را از خودشان بپرسند؟ بعد از شش سال یادگیری زبان انگلیسی در مدرسه چرا باید در دانشگاه به یادگیری زبان انگلیسی ادامه دهند؟ پاسخ به این پرسش آسان نیست . البته برای یادگیری زبان انگلیسی چند دلیل ساده هم وجود دارد. مثلاً زبان انگلیسی برای مسافرت و برای آدرس دادن به توریستهای خارجی بهدرد میخورد. ولی اینکه کل یک نسل از جوانها چندین سال فقط برای آدرس دادن و راحتی نوشابه خریدن در رستورانی در هاوایی زبان انگلیسی بخوانند ، قطعاً این کار بهنظر زیادهروی و تلاش بیهودهست. یک کتاب خوب عبارات مصطلح انگلیسی (مثلانگلیسی در سفر) همهی آن چیزی که اکثر افراد برای آدرس دادن و مسافرت نیاز دارند را به آنها میدهد. یک دلیل دیگر برای یادگیری زبان انگلیسی این است که ممکن است در آینده برای استخدام شدن مفید باشد. شاید اینطور باشد ولی اینروزها حتی دانشجویانی که بهخوبی انگلیسی حرف میزنند هم بهسختی میتوانند شغلی پیدا کنند تا از زبان انگلیسی استفاده کنند. باید حقیقت را قبول کرد که اکثر مردم بهندرت فرصت استفاده از زبان انگلیسی در محل کار را دارند. بعضی کارفرماها میخواهند دانشجویانی که خوب انگلیسی حرف میزنند را استخدام کنند و بعضی کارمندان هم این شانس را دارند که در خارج از کشور کار کنند و زبان انگلیسی را بهکار ببرند پس یادگیری زبان انگلیسی از لحاظ استخدامی، سرمایهگذاریِ بدی نیست. با این وجود بازهم چندان دلیل خوبی نیست که همهی دانشجویان، حتی آنهایی که خیلی پرتوقع نیستند را مجبور کنیم در دوران دانشگاه هم به یادگیری زبان انگلیسی ادامه بدهند. بعضیها میگویند دانشجویان باید زبان انگلیسی بخوانند چون زبانی بینالمللی است. شاید درست باشد ولی مصداق این حرف در مقایسه با گذشته کمتر است. افول امپریالیسم و تغییرات جمعیتی باعث شده است درصد انگلیسیزبانها که در سال 1958 میلادی (1337 شمسی) تقریباً 9.8 درصد بود، در سال 1992 میلادی (1371 شمسی) به 7.6 درصد برسد. البته هنوز هم بین نخبگان تحصیلکرده، حکومت زبان انگلیسی ادامه دارد. وقتی یک دیپلمات اهل اندونزی با یک مامور دولتی آلمانی مذاکره میکند به احتمال قوی انگلیسی صحبت خواهند کرد. یک فرستادهی سازمان ملل با یک رهبر نظامی عرب نیز احتمالاً انگلیسی صحبت خواهند کرد. مثلاً نخبگان آیندهی ژاپن بخش کوچکی از جمعیت دانشگاهی اکنون را تشکیل میدهند و در چند دانشگاه برتر متمرکز هستند. پس چرا همهی دانشجویان دیگر هم باید زبان انگلیسی بخوانند؟ سازوکارِ اقتصادِ حوزهی آموزش نیز برای یادگیری زبان انگلیسی بر دانشجویان فشار وارد میکند. حتی درکشورهایی مانند سوئد و سوئیس که هیچوقت تحت استعمار ملل انگلیسیزبان نبودهاند هم زبان انگلیسی مشتاقانه فراگرفته میشود، بهخصوص توسط جوانان. بیش از یکسوم اروپاییهایی که بین 17 تا 24 سال سن دارند میتوانند انگلیسی صحبت کنند. نخبگان سیاسی و اقتصادی انگلیسی خودشان را دارند ولی جوانان هم از زبان انگلیسی برای متحدکردن فرهنگ جوانان در خیلی از کشورهای غیرانگلیسیزبان استفاده میکنند. زبان انگلیسی بخشی از فرهنگ و هویت کشورهایی شده است که گویشور بومی زبان انگلیسی نیستند. هدف اصلی آموزش و پرورش لیبرال کسب فهم و خرد است. همهی درک و فهمها در درک خود خلاصه شده است. این خطمشی که دانشجویان ژاپنی باید انگلیسی بخوانند فقط وقتی قابل توجیه است که انگلیسیای که در دانشگاه آموزش داده میشود با آنچه در مدرسه آموزش داده شده فرق داشته باشد. این انگلیسی نباید برای تست و امتحان باشد باید برای زندگی باشد. مطالعات زبان انگلیسی باید به دانشجویان کمک کند فهمشان از جهان بیشتر شود و هویت خود را بسیطتر کنند. منبع: http://www.ritsumei.ac.jp/lc/flgbk00/furoku1.html [ یادداشت ثابت - شنبه 103/6/11 ] [ 10:30 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
By: Louisa Moats, Carol Tolman
Researchers have identified three kinds of developmental reading disabilities that often overlap but that can be separate and distinct: (1) phonological deficit, (2) processing speed/orthographic processing deficit, and (3) comprehension deficit.
Researchers have made considerable progress in understanding all types of reading disabilities (Fletcher et al., 2007). For purposes of research, "reading impaired" children may be all those who score below the 30th percentile in basic reading skill. Among all of those poor readers, about 70-80 percent have trouble with accurate and fluent word recognition that originates with weaknesses in phonological processing, often in combination with fluency and comprehension problems. These students have obvious trouble learning sound-symbol correspondence, sounding out words, and spelling. The term dyslexic is most often applied to this group. Another 10-15 percent of poor readers appear to be accurate but too slow in word recognition and text reading. They have specific weaknesses with speed of word recognition and automatic recall of word spellings, although they do relatively well on tests of phoneme awareness and other phonological skills. They have trouble developing automatic recognition of words by sight and tend to spell phonetically but not accurately. This subgroup is thought to have relative strengths in phonological processing, but the nature of their relative weakness is still debated by reading scientists (Fletcher et al, 2007; Katzir et al., 2006; Wolf & Bowers, 1999). Some argue that the problem is primarily one of timing or processing speed, and others propose that there is a specific deficit within the orthographic processor that affects the storage and recall of exact letter sequences. This processing speed/orthographic subgroup generally has milder difficulties with reading than students with phonological processing deficits. Yet another 10-15 percent of poor readers appear to decode words better than they can comprehend the meanings of passages. These poor readers are distinguished from dyslexic poor readers because they can read words accurately and quickly and they can spell. Their problems are caused by disorders of social reasoning, abstract verbal reasoning, or language comprehension. Subtypes of Reading Disability Researchers currently propose that there are three kinds of developmental reading disabilities that often overlap but that can be separate and distinct: 1. Phonological deficit, implicating a core problem in the phonological processing system of oral language. 2. Processing speed/orthographic processing deficit, affecting speed and accuracy of printed word recognition (also called naming speed problem or fluency problem). 3. Comprehension deficit, often coinciding with the first two types of problems, but specifically found in children with social-linguistic disabilities (e.g., autism spectrum), vocabulary weaknesses, generalized language learning disorders, and learning difficulties that affect abstract reasoning and logical thinking. If a student has a prominent and specific weakness in either phonological or rapid print (naming-speed) processing, they are said to have a single deficit in word recognition. If they have a combination of phonological and naming-speed deficits, they are said to have a double deficit (Wolf & Bowers, 1999). Double-deficit children are more common than single-deficit and are also the most challenging to remediate. Related and coexisting problems in children with reading disabilities often include: § faulty pencil grip and letter formation; § attention problems; § anxiety; § task avoidance; § weak impulse control; § distractibility; § problems with comprehension of spoken language; and § confusion of mathematical signs and computation processes. About 30 percent of all children with dyslexia also have attention deficit hyperactivity disorder (ADHD [ یادداشت ثابت - دوشنبه 103/5/16 ] [ 8:38 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
Cars - Generalities
در این بخش به کلیات مکالمات مربوط به خودرو و رانندگی پرداخته شده است. سایر مکالمات در مورد اجزای داخل، بدنه، موتور و تعمیرات در درس های دیگری مورد توجه قرار خواهد گرفت.
1- ماشین داری؟ بله یه تویوتا دارم. Do you have a car? Yes, I have a Toyota.
2- چه مدلی است؟ مدل 2010 است. What model is it? It’s 2010.
3- چه نوع ماشینی داری؟ What kind of car do you have?
4- این ماشین دیفرانسیل جلو است. This car has front wheel drive.
5- ماشین روشن نمی شود، خفه کرده است. The car doesn’t start. I’ve flooded the engine.
6- نمی تونم ماشین رو روشن کنم. I can’t get the car started.
7- ماشینو هل بدم؟ Shall I push the car?
8- زیاد گاز نده، چرخ ها دارند بکسبات می کنند. Don’t give it so much gas. The wheels are spinning.
9- ماشین رو خلاص کن. حالا کلاج رو بگیر و بزن دنده یک. Put the car in neutral. Now, press the clutch and shift it into first gear.
10- کلاج را آرام رها کن. Slowly let out the clutch.
11- کلاج را نگه دار و بزن دنده عقب. Hold the clutch down and put it in reverse gear.
12- با دنده عقب از گاراژ بیرون برو. Back up the car out of the garage.
14- راهنمای چپ رو بزن و بپیچ به چپ. Put on your left signal (indicator) and turn left.
15- از این خط به آن خط نرو، در یک خط بمان. Don’t shift from lane to lane. Stay on one lane.
16- بزن کنار. لاستیک جلویی پنچر است. Pull over. The front tire is flat. (Am) Pull up. The front tire is puncture. (Br)
17- ترمز دستی را بکش set/ pull the handbrake.
18- کمی گاز بده. Give it a little gas. / step on it a little.
19- فاصله ایمنی را از ماشین جلویی حفظ کن. Keep your safety distance from the car ahead of you.
20- اینجا سبقت نگیر. دید کم است. Don’t pass here. The visibility is low.
21- سرعتت را زیاد کن. سرعتت را کم کن. Speed up / slow down.
22- نزدیک مرکز خرید راه بندان بود. There was a traffic jam near the shopping center.
23- در راه بندان گیر کردم. I was got stuck in a traffic jam.
24- ترافیک معطلم کرد. The traffic delayed me.
25- می تونی مرا برسانی منزل؟ Can you give me a ride (lift) home?
26- ساعت 7 میام دنبالت. I’m picking you up at 7:00
27- لطفا مرا نزدیک پارک پیاده کن. Please drop me off near the park.
28- جاده اصلی بسته است. بیا از جاده فرعی بریم. The main road is blocked. Let’s to take the byroad.
29- وقتی پشت چراغ قرمز هستی، بهتر است ماشین را خلاص کنی. You’d better take the car out or gear while you’re at a stoplight.
30- فکر کنم ماشین خراب است. I guess my car has broken down.
31- معذرت می خوام. ماشین روشن نمی شود. فکر کنم یک هل می خواهد. Excuse me. The car won’t start. I think it needs a push.
32- باتری خوابیده. ماشینم دوباره داره بازی در می آره. My car’s acting up again. The battery is flat.
33- این ماشین فقط 5 هزار مایل کار کرده. This car has just clocked up 5000 miles.
34- این ماشین مصرف سوختش بالاست. This car consumes a lot of fuel.
35- ماشینی می خوام که شتابش بالا باشد. I want a car with good acceleration.
36- ماشین جدیدت چطوره؟ How is your new car behaving?
38- به موقع ترمز نکردی. You didn’t brake in time.
39- لازم نیست از داخل شهر بروی می تونی از کمربندی بروی. We don’t have to drive through the city. We can take the belt highway.
37- سایر لغات: ماشین فرمان چپ: left-hand drive (LHD) اتومبیل های معمولی ظرفیت 2 تا 4 نفر: compact car اتومبیل های بزرگ تر 4 الی 6 نفره: sedan/saloon اتوموبیل کروکی: convertible پارکینگ رو باز: parking lot ماشین صفر کیلومتر: brand-new car
[ یادداشت ثابت - دوشنبه 103/5/16 ] [ 8:37 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |