سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

شیرین‌ترین و پرکاربردترین ضرب المثل‌های فارسی و ایرانی (حرف م) به همراه معنی ضرب المثل، داستان و طرز استفاده، و کاربرد آن در زندگی روزمره

·          مادر را ببین، دختر را بگیر

      سفارش به خواستگار برای انتخاب همسر به این معنی که: چون دختر زیر نظر و زیر دست مادرش بزرگ شده از لحاظ لیاقت و هنرمندی و خانه‌داری تا حدّ زیادی به او شباهت دارد.



·          مادر زنت دوستت داره

      به کسی می‌گویند که به موقع بر سر سفرة غذا و هر چیز آماده و بی‌دردسری از راه برسد.



·          مادر فولاد زره

      اصطلاحاً به زن چاق پیر خشن می‌گویند.

 



·          مادر که نباشه باید با زن بابا ساخت

      هر چیز مورد نیاز که اصل و بهترین آن یافت نشده یا قابل دسترسی نباشد ناچار باید به کمتر از آن رضایت داد.



·          مار از پونه بدش می‌آید در لونه‌اش سبز می‌شود

      معمولاً آدم از هر چیز که متنفر و بیزار و گریزان باشد با آن روبرو شده یا بر سرش آمده و نصیبش می‌گردد.



·          مار در آستین پروراندن

      شخص خیانت‌کار یا دشمن خطرناکی را بی‌اطلاع پروراندن و به او محبت و رسیدگی کردن.



·          مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد

      کسی که بلایی بر سرش آمده و تجربه تلخی از چیزی دارد، در آن مورد بدگمان و محتاط‌تر می‌شود.



·          ماست مالی کردن

      پوشاندن و اصلاح ظاهری و بی‌فایدةی عیب یا خرابکاری.



·          ماست‌ها را کیسه کردن

      ترسیدن و حساب کار خود را کردن، جا زدن و تسلیم شدن.



·          ماشین مشدی ممدلی، مه بوق داره نه صندلی

      به طعنه و مسخره در مورد هر اتومبیل خراب و قراضه می‌گویند.



·          مال بد بیخ ریش صاحبش

      چیز بد و عیبناک ناچار همیشه نزد صاحبش باقی مانده و صاحب باید آن را تحمل و نگهداری کند چون کسی حاضر به پذیرفتن آن نیست.



·          مال مفت و دل بی‌رحم

      بعضی‌ها وقتی به چیز مفت و مجانی می‌رسند بدون رعایت اصول و اندازه با بی‌رحمی از آن استفاده می‌کنند.



·          مال یک جا می‌رود ایمان هزار جا

      خطاب به شخص دزد زده که بدون اینکه مطمئن باشد به کسی یا کسانی مظنون باشد و تهمت بزند.



·          مأمور است و معذور

      کسی که در مورد کاری از خود اختیاری ندارد و مجبور است فقط دستور را اجرا کند.



·          ماه زیر ابر نمی‌ماند

      بالاخره حقیقت آشکار خواهد شد و راز برای همیشه پنهان نخواهد ماند.



·          ماهی به دمش رسیده

      کار به مراحل پایانی خود رسیده، وقت کار یا چیزی سر آمده.



·          ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است

      هیچگاه برای انجام کاری دیر نیست و هر لحظه می‌توان اقدام کرد، کار هر زمان شروع کنی چنان است که پیش از آن شروع کرده‌ای.



·          مایه تیله

      سرمایه و دارایی، پول و پَله.



·          مته به خشخاش گذاشتن

      دقت و وسواس و سختگیری بی‌مورد و بیش از حد در انجام کاری.



·          مثل انار ترکیدن

      کنایه از ترکیدن بغض و به‌ شدت به گریه افتادن.




·          مثل برج زهرمار

      کنایه از آدم بسیار اخمو و عبوس و ترشروی.



·          مثل برق

      با سرعت بسیار.



·          مثل بید لرزیدن

      کنایه از ترسیدن زیاد.



·          مثل پنجة آفتاب

      کنایه از آدم بسیار زیبا و دلربا.



·          مثل ترقه پریدن

      کنایه از ناگهان عصبانی و آتشی شدن.



·          مثل جن بو داده

      اشاره به آدم زبل و زرنگی که هر کاری از دستش بر می‌آید.



·          مثل جن و بسم‌الله

      دو چیز یا دو کس که هرگز نزدیک هم نیایند و از یکدیگر فراری باشند.



·          مثل خر در گل واماندن

      کسی که در انجام کاری فرومانده و عاجز شده باشد و قادر به ادامه‌اش نباشد.



·          مثل زن سعدی

      زن نافرمان و گریزپا که کمتر در خانه قرار گرفته و بیشتر در کوچه وخیابان و گشت و گذار باشد، زن ددری.



·          مثل سگ ترسیدن

      ترس و وحشت زیاد از کسی یا چیزی.

 



·          مثل سگ و گربه به هم پریدن

      درگیری و مشاجره و ناسازگاری دائمی بین دو نفر.



·          مثل سیبی که از وسط نصف شده

      دو چیز یا دو شخص که دقیقاً و کاملاً مثل هم باشند، شباهت فراوان دو چیز یا دو نفر.



·          مثل شیر برنج

      به آدم شل و وارفته و بی‌نمک می‌گویند.



·          مثل عنق منکسره

      بداخلاق و ترش‌رو.



·          مثل   قالی کرمانه

      اشاره به کسی که هر چه سنش بالا می‌رود خودش رنگ و روتر می‌شود (معروف است که قالی کرمان هر چه بیشتر پا می‌خورد بیشتر رنگ باز کرده و مرغوب‌تر می‌شود).



·          مثل کبک سرش را زیر برف کرده

      کسی که متوجه عیب خود نیست و از اوضاع و محیط دور و برش بی‌خبر است و نمی‌داند در اطرافش چه می‌گذرد و مردم راجع به او چه می‌گویند، گویی آن‌ها را نابینا می‌پندارد.



·          مثل کنیز حاج باقر

      بداخلاق و غرغرو، کسی که خیلی نق می‌زند.



·          مثل گدای سامره

      لخت و عوری، پررویی و پر‌مدعایی.



·          مثل مار خوش خط و خال

      کسی که ظاهری خوب و فریبنده اما باطنی زشت و پلید و بد ذات دارد.



·          مثل ماست

      شل و وارفته و بی‌رمق.



·          مثل مربای آلو

      آدم شُل و ول و بی‌حال.



·          مل مرغ سرکنده

      کلافه، بی‌آرام و قرار، پریشان و مظطرب.



·          مثل موش آب کشیده

      کسی که خیلی خیس شده و یا از آب و گل و لای بیرون آمده باشد.



·          مثل یخ وا رفتن

      از خبر ناگوار یا ناامید کننده‌ای حیران، شُل و از خود بیخود شدن.



·          محل سگ نگذاشتن

      بی‌محلی بیش از حدُ و اندازه.



·          مخ جوش آوردن

      کنایه از شدت عصبانیت و یا گرما.



·          مدینه گفتی و کردی کبابم

      افسوس کسی که به یاد گذشته از دست رفته افتاده و یاد و خاطره خوب یا بد چیزی یا کسی برایش تجدید و زنده شود.



·          مرا به خیر تو امید نیست، شرّ مرسان

      اگر نفعی نمی‌رسانی لااقل ضرر هم نزن، اگر کمکی نمی‌کنی لااقل مزاحمت و دردسر هم ایجاد نکن.



·          مرد دو زنه جاش تو مسجده

      چرا که نزد هیچ‌کدام آسایش و همچنین ارزش و احترام آنچنانی ندارد.



·          مرد را باید دست به پشتش بزنی خاک بلند بشه

      مرد باید اهل کار و تلاش باشد.



·          مرده را که رو بدهی به کفنش خرابی می‌کند

      به کم ظرفیت که ارزش و اهمیت داده شود، پرتوقع و پررو می‌شود.



·          مرغ ههمسایه غازه

      چیزهای دیگران به نظر بهتر و چشم‌گیرتر از مال خود آدم می‌آید.



·          مرغ یک پا داره

      کنایه از یک‌دندگی و لجبازی، با قُدّی و سماجت روی حرف خود ایستادن.



·          مرگ خوبه برای همسایه

      هر چیز بدی را برای دیگران خواستن، در خطر و ضرر دیگری را جلو انداختن.



·          مرگ می‌خواهی برو گیلان

      کسی که در موقعیت مناسب و ایده‌آل قرار گرفته و چیزی کم نداشته باشد و بازهم گله‌مند بوده و ناز بکند.



·          مرگ یک‌بار شیون یک‌بار

      به سیم آخر زدن و قضیه را تمام کردن، هرچه باداباد گفتن.



·          مروارید باشه، غلتون باشه، ارزون باشه

      خوش سلیقه و مشکل پسندی که بخواهد چیزی همه محاسن و مزایا را با هم داشته باشد.



·          مزه دهن کسی را چشیدن

      قصد دانستن و پی‌بردن به نظر یا هدف کسی، سر در آوردن از مقصود دیگری.



·          مستی و راستی

      در هنگام مستی عقل و هوش و قوه ادراک شخص زایل شده و هرچه در دل وجود دارد راست و حقیقتی بیان شده و اسرار فاش می‌گردد.



·          مشت کسی باز شدن

      رسوا و برملا شدن، راز یا دروغ کسی افشا و آشکار گردیدن.



·          مشت نمونه خروار

      جزء و مقداری از هر چیزی که نشان دهندة کیفیت و خصوصیت کل آن چیز باشد.



·          مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید

      رفتار هر کس باید معرّف و بیانگر فضائل و منزلت او باشد نه اینکه دیگران از او تعریف کنند.



·          مشکلی نیست که آسان نشود/ مرد باید که هراسان نشود

      هر مشکل و مسئله‌ای راه حلی داشته و با عقل و همّت بالاخره حل خواهد شد، نباید ترسید و جا زد.



·          معما چون حل گشت آسان شود

      اشاره به کسانی که پس از حل معضل و رفع مشکل ادعای کاردانی می‌کنند.



·          مغز خر خوردن

        دیوانگی، نفهمی، متوجه امر نبودن.

 



·          مگس پراندن

      کنایه از بیکاری بیش از حدّ.



·          مگسی شدن

      بد اخلاق و عصبانی شدن، سماجت و بد خُلقی برای به کرسی نشاندن حرف (نظر به سماجت و آزارندگی مگس).



·          مگه سر آوردی؟

      کسی که پشت هم و با عجله در بزند و بی‌قراری نشان دهد.



·          ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل

      داشتن سواد و تحصیلات به تنهایی دلیل بر انسانیت و فضیلت نیست چرا که آدمیت و تکامل از مجموع تمام فضایل انسانی که علم جزئی از آن است حاصل می‌شود.



·          ملانصرالدین کاری نداشت سوزن به تخمش می‌زد داد می‌کشید

      کسی که به دست خود برای خود دردسر درست کند.



·          ممه را لولو بُرد

     ناامید کردن و عدم امکان انجام کاری یا موقعیتی که در گذشته انجام شده.



·          من اینور جوی تو اونور جوی

      به حالت قهر از هم جدا شدن، تسویه حساب قهر آمیز.



·          منتر کردن

     کسی را در کاری و یا در جایی سرگردان و معطل و علاف کردن.



·          من مرده تو زنده

      اتمام حجت کسی که پیش‌بینی و نظر خود را درست دانسته و به وقوع آن مطمئن باشد اگرچه بعد از مرگش.



·          من میگم نره، اون میگه بدوش

     هنگامی که عدم امکان اجام کاری را با دلیل و منطق به کسی بگویند و او باز هم به دلیل نفهمی یا زورگویی خواسته خودش را تکرار کند.



·          مواظب مالت باش مردم را دزد نکن

     به دقت مراقب چیزهایت باش تا به دیگران تهمت دزدی نزنی.



·          مو را از ماست کشیدن

     اشاره به دقت و نکته‌بینی و حساسیت بیش از حدّ، ریزبینی و جزئی‌نگری بی‌اندازه.



·          مورچه چیه که کله پاچش باشه

     چیز کوچک و بی‌ارزشی که جزئی از آن را بخواهند.



·          موش دواندن

     در کار کسی خلل و مشکل مزاحمت ایجاد کردن.



·          موش موشک آسه بیا آسه برو که گربه شاخت نزنه

      سفارش به احتیاط و ملاحضه‌کاری به خاطر اوضاع نامساعد و اجتناب از شرّ و ضرر و خطر.



·          موش و گربه بازی

      رفتاری توأم با تعقیب و گریز و آمیخته با فریب و خدعه و ریا.



·          موشه تو سوراخ نمی‌رفت جارو به دمش می‌بست

      مشکل و گرفتاری و دردسر اضافه برای خود بوجود آوردن.



·          مو لای درزش نمیره

      بسیار دقیق و حسّاس عمل کردن.



·          موهاشو تو آسیاب سفید نکرده

      اشاره به آدم با تجربه و دنیا دیده.



·          موی بدن سیخ شدن

      ترسیدن یا چندش شدن به دلیل مواجه شدن با مسئله‌ای هولناک یا دلخراش و ناگوار.



·          موی کسی را آتش زدن

      در جا و به موقع سر رسیدن و درجایی حاضر شدن.



·          مویی از خرس کندن غنیمت است

      از آدم خسیس یا بد حساب و لدهکار اگر یک چیز کوچک و بی‌ارزش هم گرفته شود غنیمت است.



·          مهرم حلال، جونم آزاد

     حرف زنی که از دست شوهر به ستوه آمده و در صدد جدایی و نجات خود باشد.

 

·          مهره مار داشتن

     قدرت فراوان در جلب و جذب علاقه و توجه دیگران داشتن.



·         میان پیغمبرها جرجیس را پیدا کرده

      کسی که بدترین‌ها را انتخاب کرده باشد.



·         میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است

      اشاره به دوچیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و منزلت تفاوت زیادی با یکدیگر داشته باشند.



·         میمون هر چی زشت‌تره، بازیش بیشتره

      اشاره به آدم زشت یا معیوب که ادا و اطوار و رفتار ظاهری نامتناسب و نامعقول هم داشته باشد.



·         میوه‌اش به هنده

      انگار نوبرش را آورده.



·         میهمان گرچه عزیز است ولی هم‌چون نفس خفه می‌سازد اگر آید و بیرون نرود

      کنایه از یاد ماندن میهمان پررو در خانه میزبان که باعث خستگی و ناراحتی و مغذب شدن او می‌شود.




[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 98/11/11 ] [ 8:26 عصر ] [ غلامعلی عباسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

غلامعلی عباسی متولد 1340 دبیر بازنشسته زبان انگلیسی در شهرستان اردبیل هستم این وبلاگ دفتر یادداشت بنده است . هر مطلبی که به یادگیری بیشتر زبان انگلیسی کمک نماید و به نظر بنده مفید باشد در این وبلاگ جمع آوری نموده ام و با علاقه مندان به آموزش زبان انگلیسی به اشتراک گذاشته ام . در حد امکان منابع مطالب اعلام می گردد . امیدوارم مورد پسند و استفاده دانش آموزان و دانشجویان زبان انگلیسی واقع گردد .
موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 39
بازدید دیروز: 24
کل بازدیدها: 275084