آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم | ||
«سیسابن» وزیر «شرهام شاه» هندی، پس از اختراع بازی «شطرنج»، به حضور پادشاه رفت و صفحهی شطرنج را با شرح لازم ارائه داد. این اختراع در نظر پادشاه فوق العاده جالب و تحسین انگیز جلوه کرد. به وزیر گفت: در مقابل این اختراع، هر تقاضایی که داری، باز گو کن که مسلّماً برآورده خواهد شد. وزیر گفت: جناب پادشاه! شطرنج 64 خانه دارد. من به ازای خانه اول آن، فقط یک دانه گندم، به ازای خانه دوم، دو برابر آن، یعنی دو دانه گندم، در مقابل خانه سوّم، چهار دانه، برای خانه چهارم؛ هشت دانه و به همین ترتیب تا خانه شصت و چهارم، که آخرین خانه شطرنج است، به من عطا فرما. یعنی: «برای هر خانه، دو برابر گندم خانه قبل، گندم میخواهم.» پادشاه بدون اینکه در این عدد دقّت کند، پوزخندی زد و گفت: «در برابر آن اختراع بزرگ، همّت پَست و توقّع بسیار کمی داری! هم اکنون خواستهات را بر میآورم.» فوراً دستور داد کیسه گندمی را بیاورند و به او گفت: بردار، بقیهاش هم برای خودت باشد!!! وزیر گفت: جناب پادشاه! اول حساب کنید. من فقط همان مقدار که گفتم، میخواهم، نه بیشتر!! حسابگران شمردن گندم را آغاز کردند و برای خانه اوّل، یک گندم و برای خانه دوّم، دو گندم، و برای خانه سوّم؛ چهار گندم و به همین ترتیب شمردن گندمها ادامه یافت، پیش از اینکه حساب، به خانه بیستم برسد کیسه تمام شد. کیسههای دیگری در مجلس حاضر کردند. اما مقدار گندمی که در مقابل هر خانهی جدید صفحه شطرنج لازم میآمد به قدری ناچیز بود که به زودی به این نتیجه رسیدند که اصلاً تمام محصول سرزمین پهناور هندوستان در برابر تقاضای وزیر چیزی نیست! پس از حساب و کتاب کامل، دریافتند که گندمهای مورد تقاضای وزیر، به تعداد: 551/709/073/744/446/18//615 خواهد بود، که این تعداد گندم؛ معادل محصول دو هزار سال گندم تمام جهان خواهد بود!!! به این ترتیب «شرهام شاه» خود را نسبت به وزیر مدیون یافت، به دلیل عدم توجه و دقت درباره تقاضای او، و عدم امکان وفا به وعدهای که داده بود، جز عذرخواهی راهی نیافت.
راستی! تا بحال فکر کردهایم که چند سال و چند ماه و چند هفته و چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه از عمرمان میگذرد؟ آیا تاکنون فکر کردهایم چقدر از این زمان را بیهوده تلف کردهایم؟ آیا تاکنون فکر کردهایم اگر در هر روز، فقط یک دروغ، یک غیبت، یک تهمت و یک ناسزا مرتکب شده باشیم، تعداد گناهان ما چقدر میشود؟ بترسیم از صورت مسألهای که آسان مینماید، اما با یک ضرب و تقسیم ساده، هوش از سر میپراند [ یادداشت ثابت - سه شنبه 98/9/6 ] [ 9:0 عصر ] [ غلامعلی عباسی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |